قسمت هشتم از فصل 11 کتاب "رازهای مگوس" صفحه 779
چند نمونه نظریات نویسندگان و مورخان مسلمان، مسیحی، زرتشتی و یهودی در اوایل اسلام، در مورد نحوه جمع آوری و نگارش قرآن و اشخاص موثر در آن:
یوحنای دمشقی:
یوحنای دمشقی راهبی مسیحی بود که در سال 730 میلادی( یعنی دقیقا 98 سال پس از فوت محمد) به عنوان یک منشی رسمی در حکومت اسلامی امویان خدمت می کرد. بزرگترین اثر او "چشمه ی دانش" نام دارد که در آن از آیین ارتدوکس مسیحی دفاع کرده و در این کتاب فصلی به اسلام اختصاص یافته به نام "الحادها" که در آن نامی از لغت اسلام به چشم نمی خورد و نامی از قرآن نیز نیست علاوه بر اینکه نام واقعی محمد به صورت "مامِد" نوشته شده است. وی چنین می نویسد:
"پس تا دوران هراکلیوس آنها (هاجرنی ها، ساراسین ها و اسمائیلی ها) بت پرست بودند. از آن زمان تا کنون یک پیغمبر دروغین بین آنها ظاهر شد، به نام "مامِد"، که با خواندن عهد عتیق و عهد جدید و صحبت کردن به سبک آن کتب، به همراه یک راهب آریانی، عقیده الحادی خود را ساخت و بعد بین مردم تظاهر به پرهیزگاری کرد، و شایعه انداخت که متونی از آسمان برای او آمده. پس از نوشتن چند فلسفه احمقانه در کتابش، آن را برای پرستش به مردم داد..."
"این مامد، قصه های تخیلی زیادی می سرود و برای هر قصه اسمی می گذاشت مانند داستان "زن" که در آن واضحاً برای گرفتن چهار زن و هزاران کنیز نسخه می پیچد و دیگری داستان "شتر خدا" است ...تو می گویی که در بهشت سه رودخانه خواهی داشت که یکی از آب، دیگری از شراب و سومی از شیر است...و باز مامد از داستان "سفره" نام می برد و می گوید که عیسی از خدا خواهش کرد که به او سفره آسمانی بدهد و به او داده شد، چونکه او می گوید، خدا گفت " من به تو و آنان که با تو هستند سفره ای فاسد نشدنی داده ام". و باز در داستان "گاو ماده" و چندین داستان احمقانه و مسخره دیگر چیزهایی می گوید که بخاطر زیاد بودن فکر می کنم بهتر است از آنها بگذرم".
-هاجرنی ها همان آگرنی ها هستند که به همراه ساراسینها و اسمائیلی ها همگی از اقوام عرب مهاجر بودند که از میان آنها آگرانی ها به "حنیف" شناخته می شدند.
-راهب آریانی: در متن اصلی نوشته شده "Arian" و ممکن است با Ariyan اشتباه گرفته شود. در حالیکه آریان دومی به معنی آریایی است و آریان اول به معنی پیروان مکتب آریانیسم در مسیحیت است که توسط شخصی به نام آریوس بنیانگذاری شد که به تثلیث اعتقاد نداشته اند.
هر کسی که نویسنده ی این کتاب بوده باشد، مطالب آن بازتاب دهنده ی نگرش و تفکر آن دوران نسبت به دین جدید است که مسلماً چون نزدیکتر به عصر محمد بوده ما را به آن سالهای دور در شبه جزیره عربستان می برد و اینکه چه حقایقی را در مورد آن می دانستند که در گذر زمان فراموش شده. و البته ذکر نامهای زن (نساء)، گاو ماده (بقره)، سفره (مائده) و شتر خدا نشان دهنده ی این است که حتماً نویسنده دسترسی به آن متون داشته و آن را کامل خوانده بوده است اما کاملا مشخص است که در آن دوران هنوز نام قرآن بر آن گذاشته نشده بوده و شکل و نام سوره ها تشکیل نشده بوده و نامی از سوره نیز به میان نیست. بلکه قطعاتی از متن است که نامی بر آنها گذاشته بوده اند و همچنین مشخص می شود که داستان یا سوره ای به نام "شتر" وجود داشته در آن زمان اما بعداً حذف شده و فقط اشاراتی به آن شتر صالح در آیه 77 سوره اعراف و آیه 64-68 سوره هود باقی مانده و چون نامی از هود یا اعراف در مورد داستان شتر آورده نشده معلوم است که سوره شتر بعدها حذف شده و 6 آیه از آن بین سوره های اعراف و هود تقسیم گشته و باز معلوم است که داستان هود و اعراف به شکل امروزی موجود نبوده. همینطور در کل کتاب، یوحنای دمشقی اسمی از اسلام به میان نمی آورد و این باز نشان می دهد که نه تنها نام قرآن در صده های بعدی استفاده شده بلکه نام اسلام نیز بعدها به کار رفته و در زمان محمد اصلا این دو کلمه به این دین و کتاب اطلاق نمی شده است و حتی تا دوران خلافت امویان نیز آنها از کلمه "اسلام" برای اشاره به دین خود استفاده نمی کردند و باز از همین جا معلوم می گردد که آیاتی که در آنها کلمات قرآن و اسلام استفاده شده همگی بعد از قرن اول هجری قمری نوشته شده اند و ربطی به دوران محمد ندارند. از اینجاست که کار و نفوذ فرقه احناف در شکل گیری قرآن و دین اسلام کاملا ملموس می گردد.
{Robert .G.Hoyland "Seeing Islam As Others See it. A Survey and Evaluation of Christian, Jewish and Zorastrian Writings on Early Islam} page 486, 489, 499
{John of Damascuc "De Haeresibus" C/CI,61 (=PG 94, 765A-B
از مقایسه و مطالعه سایر متون عربی نوشته شده توسط مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان در قرن اول هجری قمری باز هم معلوم می شود که قرآن به شکل نهایی اش هنوز نوشته نشده و کامل نشده بوده.
نامه نگاری عمر بن عبدالعزیز خلیفه امویان (717-720) و لئون سوم امپراطور روم شرقی (717-741) در سال 717 میلادی (یعنی 85سال پس از فوت محمد):
{Arthur Jeffrey. Ghevond's Text of the Correspondence Between Umar II and Leo III. page 292-293}
در آن عصر اختلاف و جر و بحثی بین عمر و لئون سوم در گرفت که خلاصه آن را اینجا می نویسیم. در این نامه ها که بین دو طرف نوشته می شد حقایق زیادی در مورد عقاید مسلمانان و مسیحیان در آن عصر و اختلاف آنها بر همه نمایان می شود که آن مسائل تا به امروز هم روشن نشده.
لئو در بخشی از نامه اش به عمر می نویسد:
" ما متی، مرقس، لوقا و یوحنا را به عنوان نویسندگان انجیل قبول داریم. اما من می دانم که این حقیقت، شما را آزار می دهد و از این رو به دنبال شریکان جرمی برای دروغ خود می گردید. خلاصتاً شما می گویید که مسیحیان عقیده دارند انجیل توسط خدا نوشته شده و از آسمانها به زمین آورده شده، ولی این دروغی است که شما برای "فرقان" خودتان می گویید، اگرچه همه ما می دانیم که عمر، ابوتراب و سلمان فارسی بودند که آن را سرودند، با وجود این، شما بین خودتان شایعه کردید که خدا آن را از آسمانها برایتان نازل کرده...خدا راهی برای فرستادن پیامش به نژاد انسان پیدا کرده و آن فرستادن پیغمبر است و به همین دلیل است که خدا پس از تمام کردن خلقت و همه آنچه که باید می کرد، اعلام نمود که به شکل پیغمبرانی در زمین متولد خواهد شد، زیرا می دانست که نوع بشر همچنان به کمک او نیاز خواهد داشت و قول داد که "روح القدس" را تحت نام "فارقلیط" (تسلی دهنده) بفرستد تا روح القدس در زمین در زمان اندوه و نگرانی که بعد از خروج خدا حس خواهد شد به مردم کمک کند. من تاکید می کنم که فقط به همین دلیل بود که "هیسوس" (عیسی) روح القدس را به نام "فارقلیط" نامید زیرا می خواست به حواریونش در زمان خروج از زمین تسلی بدهد و به آنها تمام گفته ها و کردارهایش را یادآوری نماید و به آنها دستور دهد که در سراسر دنیا آن را به شهادت خود پخش کنند. "فارقلیط" از این رو به معنی "تسلی دهنده" است در حالیکه "محمد" به معنی "ستایش شونده" است و معنی آن به هیچ وجه ارتباطی به کلمه ی "فارقلیط" ندارد".
- لئون سوم امپراطور بیزانس و نام کاملش "لئو ایسوریایی" یا سوریه ای" بود و در استان "کوماژن" در کشور سوریه کنونی متولد شده بود.
-فارقلیط واژه فارسی برای کلمه یونانی و لاتین پاراکلهتوس یه معنی تسلی بخش و میانجی، همریشه با کلمه ی عبری "مناههم" به همین معنی است. برای کسانی که به مسیحیت آشنا نیستند عرض می کنم که این واژه در عهد جدید ومتون اولیه مسیحیان چندین بار به عنوان لقب روح القدس تکرار شده و پارکلیت یا فارقلیط معادل روح القدس است . (انجیل یوحنا 14:16/ 14:26/ 15:26/ 20:22 / 16:7) و (اعمال 2:38/ 2:4/ 1:8/ 1:5). باید به متن اولیه مراجعه کنید.
از محتوی نامه بالا معلوم می شود که اعراب در آن زمان ادعا نموده بودند که محمد همان روح القدسی است که در انجیل گفته شده یعنی مدعی شدند که محمد به معنی فارقلیط است تا به این ترتیب خود را به مسیحیت نزدیک ساخته و تقدس ویژه ای به محمد بدهند. در پاسخ به این ادعا، لئون سوم نامه ای برای خلیفه امویان می نویسد و نه تنها اعتبار محمد و سروده هایش را زیر سوال می برد بلکه تاکید می کند که معنی روح القدس با محمد تفاوت دارد. علاوه بر این در این نامه به کتاب دینی مسلمانان "فرقان" گفته شده و نه "قرآن" !!! و این خود نشان دهنده ی یک تغییر نام اساسی در کتاب مقدس مسلمانان در قرن دوم هجری قمری است. نکته جالبتر باور مسیحیان روم شرقی به تناسخ روح خدا در زمین است چون اشاره می کند که خدا در زمین به صورت پیغمبران متولد می شود که این کاملا مشابه عقیده باستانی برهماییان و آریاییان است.
به گفته ی آرتور جفری، همانطور که می بینید در نامه های دوران خلافت امویان اثری از اسم "قرآن" به نام کتاب مقدس مسلمین وجود نداشته بلکه کلمه "فرقان" استفاده می شده و این نام بارها در همین کتاب قرآن تکرار شده است و عنوان سوره 25 قرآن نیز هست. خود واژه شناسان عرب در مورد معنی و ریشه این کلمه فرقان مردد هستند و احتمال می دهند که یکی از معانی "تبعیض"، "تشخیص"، "جدایی"، "معیار" و یا به معنی خود "قرآن" را داشته باشد.
اما در حقیقت کلمه ی "فرقان" کلمه سریانی است و به معنی "بازگشت و رستگاری" در مفهوم مسیحی آن می باشد. به عقیده Heger زبان شناس، فرقان کلمه ای سریانی و متن سوره فرقان در اصل از متون مسیحی آریانی برداشته شده که در آیه اول نیز به عیسی مسیح اشاره دارد:
"تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا" (آیه 1 سوره فرقان)
"خجسته است آن کسی که بر بنده خود فرقان (رستگاری) را نازل فرمود تا قربانی ای باشد برای دو جهان".
منظور از فرقان رستگاری و منظور از بنده همان عیسی مسیح است. در ترجمه فارسی این آیه باز هم اشتباهاتی هست از جمله اینکه بخش آخر آن را اینطور می نویسند که "تا هشدار دهنده ای باشد برای جهانیان". در حالیکه در متن عربی و علی الخصوص در متن اصلی سریانی و یمنی، عالمین به معنی دو جهان است و نذیرا به معنی قربانی یا نذر و هیچ ارتباطی با هشدار دهنده و جهانیان ندارد.
بنابراین پیداست که این آیه دارای محتوی مسیحی است و عیسی را قربانی می داند که جانش را برای رستگاری دو جهان قربانی کرده و جالب اینکه در این آیه و آیه بعدی آن هیچ اشاره ای به اینکه عیسی مسیح بنده چه کسی است نمی شود و گوینده باز هم مجهول الهویة است. یعنی می گوید " آن کسی که فرقان را نازل کرد" و در آیه بعد باز می گوید " آن کسی که فرزندی اختیار نکرده و فرمانروای آسمانها و زمین است و..." اما اسمی از او به میان نیست که آیا این شخص خدا است یا ملک است یا اینکه اسمش چیست؟ یعنی نه نامی از الله آمده، نه ربّ و نه الرحمن و کاملا مجهول است.
پس می بینیم که این آیه از دستشان در رفته و نشان می دهد که عیسی جانش را برای رستگاری دو جهان قربانی کرده و فرقان بر او نازل شده بوده. حالا فرقان یعنی همان رستگاری یا مسیر رستگاری(؟). ولی می دانیم که فلسفه ای که در سوره فرقان آمده در سوره مریم توسط الله رد شده است و طبق آن مسلمانان معتقدند که اصلا عیسی مسیح کشته نشده و بر صلیب نرفته و کسی که بر صلیب بوده شبیه عیسی بوده و عیسی به آسمان عروج کرده. پس این خودش تناقضی است در قرآن در خصوص اینکه آیا بلاخره عیسی قربانی شده یا نشده؟ و تقابل دو ایده از دو شاخه مسیحیت آریانی و مسیحیت ابونیت را در قرآن نشان می دهد. فرقان در حقیقت کلمه ای سریانی و مسیحی با معنی مسیحی است و احتمال فراوانی هست که مسلمانان در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری در صدد بوده اند که فرقان را همان کتابی معرفی کنند که به محمد داده شده و برای همین در همه متون آن دوران که به کتاب مقدس مسلمانان اشاره شده نامی از قرآن نیست بلکه صحبت از "فرقان" است. وقتی در این امر موفق نمی شوند و از طرف مسیحیان مورد مواخذه قرار می گیرند، فرقان را تبدیل به سوره ای از کتاب می کنند که اتفاقا در مورد عیسی مسیح صحبت می کند و بعد نام قرآن را بر کتاب خود می گذارند. پس باز این سوال پیش می آید که در آیاتی که صحبت از قرآن شده و الله گفته که "قرآن کتابی عظیم است که ما بر تو نازل کردیم"، منظور دقیقا کدام کتاب است ؟ چون قرآن که تا قرن دوم هجری اصلا وجود نداشته! و نامش هم فرقان بوده پس چرا الله نگفته که فرقان کتابی عظیم است که ما نازل کردیم؟! خود بخوانید این حدیث مفصل را...
در نامه ی لئوی سوم نکات قابل توجه زیادی هست مثل اینکه در آن زمان بر همه مردم واضح و مبرهن بوده که محمد سراینده اصلی آن کتاب نیست و همه از حضور و نفوذ افرادی که پشت محمد بوده اند خبر داشته اند. "ابوتراب" همان علی ابن ابیطالب و داماد محمد است و مشخص می کند که او یکی از عاملین اصلی گردش و چرخش فرقان بوده. سلمان فارسی شخصیتی است که زیاد راجع به آن صحبت کردیم و به عقیده برخی مورخین مانند بارتلومه، سلمان مبهم ترین شخصیت این داستان است که داستانهای زیادی در مورد او گفته شده اما هیچ کس به یقین نمی داند او کیست.
(Treatise Contra Muhammad, Bartholomew of Edessa/ Elenchus et Confutatio Agareni)
حالا می رسیم به بخش حل نشده این نامه یعنی کلمه "پاراکلیت" یا "فارقلیط".
همانطور که کمی بالاتر گفته شد، مسلمین همیشه ادعا می کردند که قول ظهور "فارقلیط" که در انجیل یوحنا داده شده (14:16/ 15:26/ 16:7) همان پیش بینی ظهور محمد بوده و به این آیه از قرآن (فرقان) استناد می کردند (آیه 6 سوره الصف):
" و اذ قال عیسی بن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقاً لما بین یدیّ من التوراة و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمهُ احمد فلما جاءهم بالبیّنات قالوا هذا سحرٌ مبین".
و هنگامیکه عیسی پسر مریم گفت "ای فرزندان اسرائیل، من رسول الله هستم و تورات کنونی را تصدیق می کنم و اعلام می کنم که رسولی که پس از من می آید نامش احمد است پس وقتی برایشان دلایل روشن آورد گفتند این سحری آشکار است".
نام احمد در زبان لاتین به صورت "پِریکلوتوس" نوشته می شود و مسلمانها ادعا می کردند که این آیه از قرآن اشاره آشکاری به بابهای 14-15 و 16 از انجیل یوحنا است که چنین می گوید:
ترجمه از متن یونانی انجیل یوحنا باب 14 آیه 16:
"و من پدر را خواهم پرستید و او به شما تسلی بخش دیگری (پاراکلهتون) خواهد داد که همشه میان شما باقی بماند".
متن اصلی یونانی :
Kai egw erwthsw ton patera kai allon paraklhton dwsei umin ina menh meg umwn ei~ton aiwna
ترجمه از متن یونانی انجیل یوحنا باب 14 آیه 26:
" اما تسلی بخش (پاراکلهتو) که روح القدس است، همانکه پدر به نام من خواهد فرستاد، به شما همه چیز را خواهد آموخت و همه چیز را به یاد شما خواهد آورد، هر چه را که من به شما گفته ام".
متن اصلی یونانی:
o de paraklhto~to pneuma to agion o pemyei o pathr en tw onomati mou ekeino~uma~didaxei panta kai upomnhsei uma~panta a eipon umin
ترجمه از متن اصلی یونانی انجیل یوحنا باب 15 آیه 26:
" اما هنگامی که تسلی دهنده (پاراکلهتو) می آید، آن که من از سوی پدر به سوی شما خواهم فرستاد، حتی روح حقیقت، که از پدر ادامه می یابد، بر من شهادت خواهد داد.
متن اصلی یونانی:
tan de elqh o paraklhto~ on egw pemyw umin para tou patro~ to pneuma th~ alhqeia~ o para tou patro~ekporeuetai ekeino~marturhsei peri emou
ترجمه متن یونانی انجیل یوحنا باب 16 آیه 7:
"در هر صورت من به شما حقیقت را می گویم؛این به مصلحت شماست که من بروم؛ زیرا اگر من نروم، تسلی بخش (پاراکلهتو) به سوی شما نخواهد آمد؛ اما اگر من خروج کنم، او را به سمت شما خواهم فرستاد".
متن اصلی یونانی:
all egw thn alhqeian iegw umin sumferei umin ina egw apelqw o paraklhto~ouk eleusetai pro~uma~ean de poreuqw pemyw auton pro~uma~.
همانطور که لئوی سوم در نامه اش به عمر توضیح داده، پارکلیت یا فارقلیط در زبان لاتین به معنی آرامش بخش، تسلی دهنده است و یکی از نامهای دیگر روح القدس بوده و با معنی محمد که ستایش شونده است بسیار متفاوت است.
اما جالب این است که در سیره ی رسول الله نوشته ابن اسحاق، او به منبعی از انجیل یوحنا اشاره می کند که در آن چنین آمده:
"اما هنگامی که موناهحمانا (تسلی بخش) آمد، که خدا او را خواهد فرستاد، و روح القسط (روح حقیقت) که از سوی خدا آمده به من شهادت خواهد داد زیرا از ابتدا با من بوده. من در این باره با شما سخن گفته ام که شما دچار هیچ شکی نباشید".
ظاهرا این نسخه از انجیل یوحنا که ابن اسحاق به آن دسترسی داشته به زبان سریانی-فلسطینی نوشته شده بوده و در آن ابن اسحاق ادعا می کند که "موناهحمانا" نام سریانی "محمد" است و از اینجا نتیجه می گیرد که نام محمد در انجیل یوحنا آمده است. آلفرد جیلام به درستی بحث را رد می کند و می گوید نسخه ای از انجیل یوحنا که ابن اسحاق آن را خوانده بوده مسلما به یکی از زبانهای سامی نوشته شده و در غیر اینصورت معنی ندارد که کلمه "موناهحمانا" در آن پیدا شود. چون "موناهحمانا" در نسخه پشیتا (نسخه سریانی عهد عتیق و جدید) و در انجیلهای کلیسای شرق برای اشاره به خدا استفاده می شده. در زبان پشیتا یا همان سریانی باستان، کلمه (جان) یا یوحنا به صورت یوحنّان نوشته می شده اما در نسخه یونانی به صورت "یوحانیس" نوشته می شده و در متون عربی نیز مانند یونانی به صورت "یوحانیس" نوشته شده. بنابراین آلفرد نتیجه می گیرد که مترجم انجیل سریانی-فلسطینی که ابن اسحاق از آن استفاده کرده مخصوصا از واژه سریانی موناهحمانا در ترجمه متن عربی استفاده کرده تا این تصور اشتباه را به وجود بیاورد که نام محمد در نسخه اصلی آمده است و آن را به محمد منصوب نماید.
اشتباه دیگری که دیده می شود تفاوت دو کلمه ی روح القسط و روح القدس است. در متن انجیلی که ابن اسحاق از آن استفاده کرده، نوشته شده "روح القسط" یعنی روح عدالت و حقیقت. واضح است که قسط با قدس فرق دارد پس لغت از کجا آمده؟ از ترجمه ی کلمه ی عبری-آرامی "روح-د-قوشتا" که به معنی روح القسط و روح عدالت است و هیچ ارتباطی با فارقلیط (روح القدس) مسیحی ندارد.
کلمه ی "احمد" که مسلمانان می گویند معنی عربی همان پاراکلهیت است توسط همه عالمان مسیحی رد شده. زیرا کلمه احمد به یونانی می شود "پِریکلوتوس" و به معنی "ستایش شده" است اما فارقلیط به یونانی می شود "پاراکلهتو" به معنی آرامش دهنده و تسلی بخش. و این دو واژه فقط شباهت ظاهری در زبان یونانی با هم دارند.
اما ابن اسحاق آشکارا محمد را به جای فارقلیط اشتباه گرفته است.
ابن اسحاق در کتابش هیچ اشاره ای به سوره 61 و آیه 6 که در آن از کلمه احمد استفاده شده و مسلمانان او را پیغمبر بعد از عیسی می دانند، نکرده! اما فقط با استناد به کلمه ی موناهحمانا که در انجیل سریانی-فلسطینی قید شده آن را تلفظی از نام محمد می داند که این بسیار عجیب است. علاوه بر این ابن هشام هم در کتابش هیچ اشاره ای به مصداق احمد و یکی بودن او با فارقلیط نمی کند. صد در صد این دو مورخ اسلامی به قرآن دسترسی کامل داشته اند و با محتوی آن آشنا بوده اند و اگر چنین آیه ای را در بحث خود می آوردند می توانستند نتیجه گیری کاملتری بگیرند که محمد همان فارقلیط است. پس اینکه اصلا نامی از سوره 61 و آیه 6 نمی آورند سندی است بر اثبات اینکه آیه 6 در زمان ایشان در کتاب قرآن یا فرقان موجود نبوده و آنها با آن اسم و مفهوم اصلا آشنایی نداشته اند که از آن به نفع خود استفاده کنند.
به گفته آرتور جفری و پروفسور وات (مترجمان و ویرایشگران متون اسلامی)، با توجه به اسناد و کتب موجود از نویسندگان مسلمان در قرون اول و دوم هجری، کلمه و نام احمد تا نیمه اول قرن دوم هجری قمری در میان مسلمانان شناخته شده نبوده و در کتاب قرآن هم وجود نداشته و فقط در نیمه دوم قرن دوم هجری است که این نام و آن آیه در قرآن قرار گرفته و به احتمال زیاد از متن سریانی انجیل یوحنا سرقت شده تا احمد را همان محمد معرفی کند و او را به فارقلیط نسبت دهند (بخاطر شباهت معنی یونانی احمد با فارقلیط) که البته باز هم در این کار ناکام شدند. از طرف دیگر زبان شناسان معتقدند که کلمه احمد یک صفت در زبان عربی بوده و نه یک اسم خاص. حتی طبری نیز در کتاب خود قادر نیست هیچ منبعی مبنی بر یکی بودن نام احمد و محمد معرفی کند در حالیکه طبری در تواریخش به دادن منابع و اسامی و نقل قولهای پشت در پشت مشهور است و مسلما اگر منبعی در مورد یکی بودن احمد و محمد می دانست آن را نوشته بود اما او نیز فقط اشاره مختصری می کند و دلیل و منبعی برای ارائه ندارد. یعنی معنی و مفهوم عبارت "اسمه احمدو" توسط مسلمانان تا نیمه دوم قرن دوم هجری مورد قبول یا شناخت نبوده.
بنابراین آیه 6 از سوره 61 به طور حتم از منبعی مسیحی برداشته شده و کلمه "احمدو" که در متن اصلی آمده فقط یک صفت است و اسم خاص نیست و کل آیه ترجمه ای سریانی از آیه 14 باب 26 و یا آیه 12 باب 24 انجیل یوحنا است و حتی اسم "محمد" که در میان اعراب اصلا اسمی شناخته شده نبوده می تواند از انجیل سریانی یوحنا اقتباس شده باشد زیرا همه می دانیم که نام اصلی محمد بن عبدالله که در زمان تولد بر او گذاشته شده بوده طبق برخی متون اسلامی "قَثَم" بوده و نه محمد، و اسم محمد را بعدها روی او گذاشته اند!
(شیخ الاسلام ابن الجوزی،510-597 قمری، "الوفا بالاحوال المصطفی"صفحه 32 الف/ البارزی (متن چاپ برلین. شماره 2569) صفحه 81 ب/ سبط بن الجوزی 582-654 قمری، "مرآة الزمان فی التاریخ الاعیان" جلد 2 صفحه 149 ب/ تقی الدین مقریزی 776-845 قمری، "امتاع الاسماع بما للرسول الله من الابناء و الاموال و الحفدة و المتاع" جلد 3/
در بخش دیگری از نامه، لئوی سوم می نویسد:
" و در مورد کتاب شما، شما تا کنون نمونه های زیادی از دروغهای آن داده اید و هر کسی می داند که از میان تمام نویسندگان آن کتاب، شخصی به نام حجّاج، که توسط شما فرماندار پارس شد، افرادی را مسئول جمع آوری کتب باستانی شما کرد و سپس آنها را با نوشته های خود و به میل خود جایگزین نمود، و بعد آن را در میان ملت شما رایج ساخت زیرا انجام دادن این کار در میان مردمی که فقط به یک زبان آگاهی دارند کاری بسیار آسان است. از این نابودی، البته، بعضی آثار جان سالم به در بردند، مانند کتاب ابوتراب که حجاج موفق نشد آن را به طور کامل نابود کند".
در این بخش از نامه پیدا می شود که شخص دیگری در قرن دوم هجری در دستکاری و نوشتن قرآن دخالت داشته و آن حَجاج حاکم فارس بوده. نویسنده و منتقد معروف "الکندی" نیز در قرن نهم میلادی در دربار مامون، به این موضوع اشاره دارد. از نوشته های نویسندگانی مانند "ابن دقماق" و "ابن عساکر" می فهمیم که حجاج قرآنی را به دستور و میل خود نوشته بود تا به عنوان کتاب واحد استفاده شود و آن را به سراسر قلمرو مسلمانان فرستاد. ابن ذقماق می نویسد که بعد از رسیدن نسخه جدید حجاج به مصر، سرو صدا شد و آن نسخه به تک تک شهرهای تحت نفوذ مسلمانان ارسال و استفاده از آن اجباری بود. قرار دادن اِعراب روی کلمات قرآن به منظور آسانتر خواندن و دقیق تر شدن معنی آنها و تقسیم کردن قرآن به سوره و آیه نیز از جمله اصلاحات حجاج در قرآن بوده و شهرت حجاج به این بوده که قرآن را در میان مردم رواج داده و پخش می کرده.
(ابن عساکر 1106-1175 برابر با 499-571 هجری قمری،"تاریخ المدینة دمشق" چاپ دمشق 1951، جلد 4 صفحه 82/ ابن دقماق 1349-1406 برابر با 750-809 قمری، "کتاب الانتصار لواسطة عقد الامصار فی تاریخ مصر و جغرافیتها" چاپ قاهره 1893 جلد 4 صفحه 72/ ابن شبة النمیری 173-262 قمری "تاریخ المدینة المنورة" چاپ مکه 1979 جلد 1 صفحه 7/ تقی الدین مقریزی "کتاب المواعظ و العتبار بذکر الخطط و الاثار" چاپ 1853 جلد 2 صفحه 454/ ابن خلکان 1211-1282 برابر با 608-681 قمری، "وفیات الاعیان" چاپ 1835/ ابن داوود الظاهری، 868-909 قمری، "کتاب المصاحف" ویرایش آرتور جفری چاپ 1937 صفحه 119/)
می شود متصور بود که حجاج نسخه عثمان را تجدید چاپ کرده چون ابن قطیبه می گوید وی دستور سوزاندن تمام نوشته های قبل از عثمان را داده بوده و نفرت شدیدی نیز از نسخه قرآن "ابن مسعود" داشته و ابن داوود گزارش میدهد که به گفته "ابو حاتم السجیستانی" نسخه کنونی و موجود قرآن همان نسخه حجاج است که با دستکاری و تغییرات در کتب قدیمی تر تولید شده. "پال کازانوا" در کتاب "محمد و پایان جهان" معتقد است که در واقع حجاج کتاب قرآن را ایجاد و جمع آوری نموده و سایر نسخ را سوزانده و داستان قرآن عثمان قصه ای بیشتر نیست.
(ابن داوود "کتاب المصاحف" صفحه 49 و 117/ابن جنّی 322-392 قمری "کتاب سر صناعة الاعراب" چاپ استانبول 1934 صفحه 60
Burton,The Collection of The Qur'an Cambridge: Cambridge University Press 1977/ A.Jeffrey, Materials For the History of The Text of the Qur'an p.9/ W.Montgomery Watt and Richard Bell, Introduction to the Qur'an, Edinburgh University Press 1977 p.48/ Arthur Jeffrey, Ghevond's Text of the Correspondence Between Umar II and Leo III, Harvard Theological Review 1944, 269-332
Paul Casanova, "Mohammad et la fin du monde" Paris 1911-24. p.127
تا اینجا معلوم شد که:
1- نام واقعی محمد در بدو تولد "قثم" بوده و تا صد سال بعد از فوت او نیز به صورت "مامِد" شناخته می شده و تنها در قرن دوم ه.ق به محمد تغییر یافته و وارد قرآن و سایر متون شده است.
2- کلمه محمد واژه ای سریانی است و نه عربی.
3- کلمه احمد واژه ای سریانی است و نه عربی.
4- هر دو کلمه ی احمد و محمد از متون مسیحی سریانی و سامی برداشته شده اند.
5- معنی هر دو ستایش شونده و همریشه هستند.
6-کلمه احمد تا نیمه دوم قرن دوم هجری قمری در بین مسلمانان شناخته نشده بوده.
7- کلمه احمد از متن سریانی انجیل یوحنا سرقت شده و بعد از سال 150 هجری قمری در قرآن قرار گرفته. زیرا نویسندگان مسلمان تا قبل از 150 ه.ق چیزی از آیه 6 سوره الصف و نام احمد نمی دانستند.
8-نام کتاب قرآن تا قرن دوم ه.ق "فرقان" بوده است.
9- فرقان کلمه ای سریانی و به معنی رستگاری است.
10-آیه 1 از سوره فرقان از نسخه سریانی انجیل یوحنا به عربی برگردانده شده.
11- کلمه احمد ترجمه عربی از لغت یونانی "پریکلتوس" به معنی ستایش شونده است که از متن یونانی انجیل یوحنا برداشته شده.
12- بخاطر شباهت کلمه "پریکلتوس" (احمد) با کلمه "پاراکلیت" مسلمانان دعوی کردند که احمد همان پاراکلیت (فارقلیط) یا روح القدس است.
13- این ادعا توسط مسیحیان رد شد زیرا معنی احمد با فارقلیط یکی نیست و لغات یونانی آنها نیز متفاوت می باشد.
14-لئون سوم و یوحنای دمشقی گوشزد می کنند که نویسندگان متعددی فرقان را نوشته اند و به چند نفر به صورت نمونه اشاره می کنند از جمله سلمان فارسی، ابوتراب (علی)، عمر، حجاج فرماندار فارس و یک راهب آریانی...
15- حجاج نویسنده نهایی قرآن و کسی است که اِعراب و بخش بندی سوره های قرآن را به انجام رسانید و قرآن را به صورت یکپارچه در آورد و به قلمروهای اسلامی صادر کرد.
رساله "الکندی" قرن نهم هجری:
الکندی از منتقدان اولیه دین اسلام در عصر خلافت مامون بود و در نامه هایی که به دوست مسلمان خود "الهاشمی" می نویسد، زیربنای کتاب و دین اسلام را زیر سوال می برد و از آیین مسیحیت دفاع می کند. فارق از آنچه در مورد مسیحیت می گوید به نکات ریز و مهمی در مورد خصوصیات قرآن که تا عصر مأمون وجود داشته اشاره کرده. مثلا در نقد نحوه نوشته شدن قرآن می گوید:
"یک راهب مسیحی به نام "سرگیوس" که بعدها نامش را به "نستوریوس" تغییر داد تا مصداق باورهای نستوری اش باشد، به مکه رسید و به محمد اصول و اساس مسیحیت را آموزش داد، البته مسیحیت نستوری. پس از مرگ ناگهانی این راهب مسیحی، محمد تحت نفوذ و تاثیر دو یهودی حیله گر به نامهای "عبدالله بن سلام " و " کعب" قرار گرفت. با مرگ محمد آن دو یهودی تقریبا موفق شده بودند که علی بن ابیطالب را متقاعد به پیغمبر شدن کنند اما بعد از اینکه ابوبکر به علی یادآوری کرد که به قسمی که به محمد خورده پایبند بماند، علی پیشنهاد آن دو را برای پیغمبر شدن رد کرد و آن دو یهودی به کتابی که علی از محمد به ارث برده بود دست یافتند که غالب آن مفاهیم و آموزشهای مسیحی انجیل را تکرار می کرد و با زیرکی قصص و نقل قولهایی از عهد عتیق و چندین قانون یهودی، داستانهای قوم خود و تناقضاتی را وارد آن کردند که هر که می خواند متوجه می شد که این نوشته سخن چندین نفر است و کاملا با خودش تناقض دارد. آن یهودیان سوره هایی مثل زنبور (نحل) و عنکبوت و چندین سوره مشابه آنها را به کتاب علی اضافه کردند.
"وقتی ابوبکر خواست بداند که علی پس از مرگ پیغمبر در حال چه کاری است، علی به او پاسخ داد که مشغول جمع آوری و ویرایش کتاب خدا است همانطور که محمد از او خواسته بود انجام دهد. اما تو ( مخاطب نامه دوست الکندی به نام الهاشمی) به خوبی می دانی که حجاج هم متون مقدس کتاب شما را جمع آوری کرد و تمام آنچه را که قبلتر در نسخه اصلی آمده بود از آن حذف کرد. در هر صورت تو از دست رفته ای، زیرا کسی قرار نیست که بتواند کتاب خدا را روی هم بگذارد و یا از آن کم کند. مورخین خود شما می گویند که متن اولیه قرآن در دست قریشیان بوده و علی آن را دزدیده با این خیال که آن را از دستکاری حفاظت کند. این مجموعه با روح انجیل پیوند خورده بوده زیرا توسط نستوریوس که محمد از آن گاهی به نام جبرئیل و گاهی هم روح القدس نام می برد، منتقل شده است.
"ابوبکر مدعی شد که همه بخشهای آن متون مقدس را در اختیار دارد و به علی پیشنهاد کرد که نسخه هایشان را روی هم بگذارند تا کتاب خدا را درست کنند. علی پذیرفت و آنها با هم همه متون را از تمام مردمی که آنها را از حفظ بودند و یا روی برگها، تکه های چوب، شاخه های نخل، استخوانهای کتف و ...نوشته بودند، جمع کردند. اما این متن به صورت یک نسخه در نیامد و برگه ها و طومارهایی هم بود که شبیه نوشته های یهودیان بود.
"مردم از نسخه های متفاوتی می خواندند و برخی از متن علی می خواندند، که آنها دوستان و خانواده علی بودند، و اهالی بیابان معترض شدند که آنچه آنها داشتند چندین آیه کم یا زیاد داشت. هیچ کس نمی دانست که دقیقا کدام بخش کی و کجا سروده شده بود. سایرین نسخه ابن مسعود را استفاده می کردند..و عده ای دیگر نوشته های عبید بن کعب را ...تا به جایی رسید که آنها ترسیدند مردم بر سر آن شروع به کشتن یکدیگر کنند و کتابشان به طور کامل از بین برود. اگر عثمان کاری درباره آن نمی کرد مردم همگی از دین خارج شده بودند.
"عثمان مردانی را فرستاد تا همه برگه ها و طومارها را جمع کنند اما کاری با نسخه علی نداشته باشند. وقتی ابن مسعود زیر بار نرفت که کتاب خودش را به عثمان بدهد او را به کوفه تبعید کردند و سپس به ابوموسی اشعری امید بستند و به زید بن ثابت و ابن عباس دستور دادند تا مسئول تصحیح و ویرایش تمام متون موجود باشند. آن دو توافق کردند که هر جا بر سر تلفظ و دستور زبان با هم مخالف بودند، از قانون دستور زبان قریش تبعیت کنند و همین کار را نیز کردند.
"سرانجام یک نسخه ایجاد شد و چهار نمونه از روی آن درست شد و به شهرهای مدینه، مکه، دمشق و کوفه ارسال گردید و عثمان تمام نوشته ها و برگه ها و طومارهای دیگر را از بین برد. همه آنچه که از متن اولیه باقی ماند فقط چند آیه و جمله بود. بعضی گفتند که متن اصلی سوره النور از بقره طولانی تر بوده و سوره احزاب کوتاه شده و ناقص است. بین سوره انفال و برائت هیچ فاصله ای نبوده و برای همین است که هیج بسم الله الرحمن الرحیمی بین ایندو وجود ندارد. در نهایت ابن مسعود دو سوره آخر کتاب را رد کرد و گفت که در نسخه اصلی نبوده. عمر هم گفت که هیچ کسی حق ندارد ادعا کند که آیه های مربوط به زنا و سنگسار در نسخه اولیه کتاب خدا نبوده است.
"پس از آن می رسیم به نقش حجاج در ویرایش قرآن. او آیات را حذف و اضافه کرد و شش نسخه از روی نسخه خودش درست کرد و به مصر، دمشق، مدینه، مکه، کوفه و بصره فرستاد و نسخه های دیگر کتاب را از جمله نسخه عثمان، همه را نابود کرد.
"بنابراین مشخص است که کتاب تو (قرآن) بارها و بارها توسط دستان زیادی دستکاری شده و هر شخص هر چه می خواسته از آن حذف کرده یا به آن اضافه کرده و یا تغییر داده و این باعث تناقضات شده... تو (الهاشمی) از دشمنی بین علی، ابوبکر، عمر و عثمان آگاهی؛ هر کدام از آنها آنچه را که به نفع ادعای خودشان بود وارد کتاب کردند. در این صورت چطور می توانیم بین یک نسخه اصل و یک نسخه تقلبی فرق قائل شویم؟ الحجاج هم به میل خود از آن حذف و به آن اضافه کرد. تو خوب می دانی که حجاج چگونه انسانی بود، پس چطور می توانی به کتابی که او به عنوان کتاب خدا معرفی کرده، اعتماد کنی؟ و چطور می توانی به صداقت او ایمان داشته باشی وقتی که او همیشه به دنبال راهی برای خشنود کردن امویان بوده؟ علاوه بر همه اینها، یهودیان در این وسط دخالت کردند با این هدف که اسلام را کلاً نابود کنند...
"مهمتر آنکه، همه آنچه من گفتم طبق گفته های نویسندگان و مورخان خودتان بود که به آنها اعتماد دارید...ما خود قرآن را به عنوان مدرک این حقیقتی که نویسندگان شما می گویند داریم، چون این کتاب از بخشهای نامرتبط و تکه های بی سرو ته، بدون نظم و ترتیب و با متنی ناهماهنگ و آیاتی متناقض تشکیل شده است...وجود لغات بیگانه در قرآن خود مدرکی بیشتر است برای اینکه ثابت کند به دست افراد مختلفی دستکاری شده و نشان می دهد که به زبان عربی نازل نشده بوده. بنابراین این کتاب به راحتی قابل تقلید و بی آهنگ است، سروده های آن پر از سردرگمی و داستانهای خیالی است. در ضمن عربی زبان اصلی قریش نبوده و سایر قبایل، عربی را بهتر و اصولی تر از قریش صحبت می کردند".
از سخنان الکندی با دوستش الهاشمی مطالب زیادی در مورد اتفاقاتی که منجر به شکل گیری کتاب خدا شده دریافت می شود که مهمترین آن نقش راهب مسیحی ویهودیان احناف در نوشتن آن و بعد هم نقش حجاح در نوشتن نسخه مورد علاقه خودش از قرآن و نابود کردن سایر نسخ است. بلندترین سوره قرآن در حال حاضر بقره با 286 آیه است. در حالیکه سوره نور قبل از نگارش نسخه عثمان، بلندترین سوره بوده و چون سوره نور هم اکنون 64 آیه دارد می توان حدس زد که بیش از 222 آیه از آن حذف یا گم شده.
الکندی به حقیقت دیگری هم اشاره کرده که زبان مادری قریش عربی نبوده و آنها عربی را خوب صحبت نمی کرده اند و این اشاره می کند به مهاجر و غیر عرب بودن قبیله قریش.
شخصیت حجاج هم در تاریخ به عنوان فردی خونخوار و ستمگر شناخته شده و بحث الکندی این است که چطور می توان به کتابی که طبق تواریخ توسط چنین فرد بد ذاتی نوشته و انتشار داده شده، اعتماد کرد؟!
The Apology of Al-Kindi, Sir William Muir, London 1882 pp.335-41
L.Massignon, Al-Kindi, in Encyclopedia of Islam; first Edition
Pastour George Tartar, Dialogue Islamo-Chretien Sous Le Calife al-Mamun (A translation of Alkindi into French) 1985.
Norman Daniel, Islam and the West. The making of an Image, Edinburgh University Press 1962 p.6,287
ادامه در قسمت نهم