Sunday, September 4, 2016

آریایی یعنی چه


آریایی یعنی چه؟

خیلی از مردم خیال می‌کنند که آریایی یک نژاد است و با خون منتقل می‌شود اما واقعیت این نیست.
 قبایل هند و آریایی شامل هزاران قوم و قبیله از نژادهای مختلف بودند مثل نژاد ارمن، یهود (یاهود)، گرج (گرگ)، سکا(شکا)، پارت، پارس، هند، تور، پهلوی، کمبوجا، یاداوا و ...که همگی آریایی بودندمردم کشور کامبوج از نژاد قبیله کمبوجا (نژاد زرد) هستند که در 1000 قبل از میلاد از جنوب شرقی ایران به سمت هند شرقی و شرق دور کوچ کردند و نام قبیله خود را بر آن سرزمین نهادندآن‌ها در کتاب "قانون مانو" به عنوان یکی از صدها قبیله آریایی معرفی شده‌اند که در جنگ مهابهارات هم شرکت داشتندبه همین نسبت شاخه ای از قبیله پهلوی که یکی از هفت خاندان سلطنتی ایران باستان بودند ازشرق و جنوب شرقی ایران به جنوب هند مهاجرت کردند و در آنجا سلسله پهلوا (پالاوارا بنیانگذاری کردند و زبان آن‌ها سنسکریت و دینشان برهمایی بود و در قانون مانو از قبایل آریایی و شریف شمرده شده اندقبیله سکاها که از سیستان و شمال خراسان به هند مهاجرت کردند و پادشاهی خود را در آن کشور شروع کردند با وجود داشتن نژاد زرد و ترکمنی از قبایل آریایی نامبرده شده اندپس آریایی به چیزی غیر از نژاد اطلاق می‌شده و ارزش آریایی بودن نه به خون بلکه به اخلاق و سرشت بوده ولی سالهای زیادی است که مفهوم مقدس آریایی توسط انسانهای بی اخلاق و بی اصل و نسب سرقت گشته و این تصور تبلیغ می‌شود که آریایی از نژاد و خون منتقل می‌گردد اما طبق قدیمی ترین سند مکتوب از قوانین آریایی یعنی کتاب باستانی «قانون مانو» که در هزاره های قبل از میلاد نوشته شده، قبایلی آریایی محسوب می‌شوند که از اخلاق و منش آریایی و قوانین آریایی که مانو آن‌ها را شرح داده پیروی کنند و هر قبیله که از این قوانین سرپیچی کند، بلافاصله از آریایی بودن خروج نموده و غیر آریایی و نجس خواهد بود.

آریا-ورطه کلمه ای سنسکریت به معنی سرزمین آریا و محل سکونت آریاییان و نام باستانی هندوستان است و در متون ودا، مانو و پورانا نام برده شدهوسعت این سرزمین از شمال تا نپال و بنگلادش، از غرب تا پاکستان، از شرق تا خلیج بنگال و دریای عربی و از جنوب تا کوههای "ویندیابودهاین قلمرو زادگاه تمدن باستانی موهنجودارو و هاراپا یا تمدن دره سند است که قدیمی تر از تمدن بین النهرین و مصر است. مورخین زیادی معتقدند که آریاییان از این مرزها فراتر رفته و دست به کشورگشایی زده اند.
""وارنا-سنسکارابه معنی فرزندان ناخواسته و حرامزاده است و نامی است که آریاییان به مردم اقوام بومی و غیرآریایی در آن عصر داده بودندوارنا به معنی ناخواسته و سنسکارا به معنی سلاسه استآنها مردمی هستند که در جامعه ی خود طبقه بندی (کاستنداشته و هرکس با هرکس که بخواهد رابطه برقرا می کنداز این رو در بهاگاواد گیتا (1:43) به آنها چنین لقبی داده شده.

فرهنگ آریایی:
در فرهنگ آریایی طبقه بندی اجتماعی از بالاترین اهمیت برخوردار است و هر طبقه باید به وظایف خود در جامعه عمل کرده ازدواج میان طبقات مختلف تقبیح شده و فرزندان حاصل از ازدواج را ناخواسته یا حرامزاده می دانندآریاییان اعتقاد داشتند که همانطور که بدن از اجزای متفاوتی برای انجام کارهای متفاوت ساخته شده و هر عضو باید در جای خود باقی بماند تا سلامت حفظ شود، به همان ترتیب در ساختار جامعه نیز هر دسته اجتماعی باید به کاری مشغول باشد که برای آن ساخته شده و حق تجاوز از طبقه ی خود را ندارد.

بر اساس متون باستانی ودا و سامهیتا، هر طبقه از انسانها از قسمتی از بدن برهما خلق شده اند و بر آن اساس هوش و توانایی ویژه مخصوص به آن دسته را دارندبر این مبنا در کتاب "قانون مانویا "مانو سمریتیکه اولین کتاب نوشته شده به دست بشر است، شرح داده شده که جامعه باید از چهار طبقه یا کاست کلی تشکیل شده باشد.
1- برهمنان، که طبقه ی متفکر، فیلسوف، دانشمند و عهده دار امور دینی و معنوی هستند.
2- شاتریا، که طبقه ی ارتشداران، پادشاهان، اشراف و نجبا و فرهیختگان هستند.
3- وایشیا، طبقه ی تاجر و صنعتگر 
4-شودرا، طبقه ی کارگر و کشاورز.
طبقه ی شودرا کم سوادترین و پایین ترین قشر جامعه بوده اند و زبانی عامیانه و متفاوت از سه طبقه ی دیگر داشتند.

هر طبقه اجتماعی باید به "دارمایا اصول اخلاقی خود پایبند باشد و به وظایف و مسئولیتهای خود احترام بگذارد
"کارماکه مجموعه ی اعمال و رفتار و پندار انسان است در زندگی بعدی شخص تعیین کننده طبقه اجتماعی او خواهد بوداین بدان معناست که افرادی که در طبقه ی برهمن یا شاتریا متولد می شوند، به واسطه ی نیکوکاری و اعمال خوب خود در آن طبقه متولد شده اند تا پاداش خود را دریافت کرده و از زندگی مجلل و آسایش بهره مند شوند و همچنین  فرصت بیشتری برای انجام اعمال خیر داشته باشنداما افرادی که در طبقات پایین تر به دنیا آمده اند در زندگی قبلی خود مرتکب اعمالی ناجایز شده بوده اند و برای پاک کردن کارمای بد خود و تنبیه شدن در طبقه ای پایین به دنیا آمده اند تا سختی های بیشتری کشیده و پاک شوند
هر کسی که از طبقه خود تجاوز کند و به آن احترام نگذارد قانون "کارماو "دارمارا زیر پا گذاشته و ناپاک (غیرآریاییشمرده خواهد شد و عذاب بزرگتری نیز در زندگی بعدی انتظار او را می کشد.


باور به تناسخ از اصول اولیه ی آریاییان است اما در آیین زرتشتی به خاطر همزیستی با اسلام بخشهایی از آن پنهان شده و یا به کلی فراموش گشته کما اینکه در آیین زرتشتی بسیاری از مفاهیم آریایی هم دستخوش تغییر گشته اما در میان آریاییان هندوستان همچنان رعایت می شودبه این ترتیب آریایی بودن یک قوم ارتباطی با نژاد آن ندارد بلکه آریایی به قوم یا فردی گفته می شود که پیروی از اصول اخلاقی و فلسفی خدایان آریایی بنماید یعنی به موارد زیر پایبند باشد:
 به خدایان آریایی و آموزه های آنان، باور به تناسخ، احترام و پیروی از قانون دارما و باور به قانون کارما، پرستش و اجرا کردن مراسم نیایش (یجناآتش مخصوص خدایان و باور و احترام به نیروهای طبیعت و احترام به پدران و نیاکان و پیروی از قوانین حقوقی و کیفری آریایی که در "قانون مانو" شرح داده شده.

در کتاب "قانون مانونام بسیاری از قبایل و اقوام آریایی مانند "سکاها"، "کمبوجاها"، "پهلواو...ذکر شده که از آریایی بودن خروج کرده اند زیرا با اقوام غیر آریایی (یعنی اقوامی که دارما و کارما را رعایت نمی کنندوصلت کرده و دیگر نیایشهای خود را طبق اصول ودایی برگزار نمی کنند.

مقدمه فصل 11 اسلام و آیین برهمایی



 از کتاب "رازهای مگوس" نوشته "دارماتما داویدی"محقق و تاریخ شناس.  فصل 11 صفحه 671
 مقدمه

فصل یازدهم از مجموعه افشاگریهای "رازهای مگوس" مخصوص است به دین اسلام. تمام شواهد، مدارک و مستدلات در تاریخ استفاده شده تا ریشه و خاستگاه اسلام با بینشی شفاف معین گردد. از خواننده استدعا داریم چنانچه پیرو اسلام هستند و واقعا دستورات آن برای آنها مقدس می باشد از خواندن این نوشته خودداری کنند.
 هدف ما فقط ثبت و ضبط حقایقی است که به صورت پراکنده توسط مورخان و محققان کشف و اعلام شده اما توسط علما و مفسران یا اصلا خوانده نشده و یا کتمان گشته و اینک ما آنها را مانند قطعات پازل کنار یکدیگر قرار می دهیم و با اضافه نمودن اطلاعاتی جدید تصویر نهایی از مبتکران و مخترعان این دین، آرمان آنها و دلایل ایجاد آن را با اسناد تاریخی و دینی رونمایی می کنیم. اگر این مطلب با اعتقادات شما همخوانی ندارد از خواندن آن پرهیز بنمایید و اندوهگین نشوید چون هر آیینی که بی نقص باشد، نیازی به مدافع هم نباید داشته باشد و مطمئن باشید که این مطالب اگر غیر واقعی و بی معنی باشد از یاد خواهد رفت و خطری را متوجه ایمان و خدای شما نخواهد کرد.
عناوین
آیین هندو و اسلام
داستان ماحمد و پادشاه هندوستان
دین اعراب پیش از اسلام
خدایان اعراب پیش از اسلام
تمدن و فرهنگ اعراب پیش از اسلام
شاعران عرب پیش از اسلام
جایگاه زنان در جامعه ی عرب پیش از اسلام
خاندان محمد بن عبدالله
عموی پیامبر
-شخصیت محمد پیش از مبعوث شدن
دلایل به پیغمبری رسیدن محمد
نقش کلیساهای روم، نستوری، ابونیت و یهودیان در شکل گیری اسلام
شخصیت و دین خدیجه همسر محمد
- شخصیت محمد بعد از به بعثت رسیدن
- شخصیت محمد پس از مرگ خدیجه
- نویسندگان واقعی قرآن
تبارنامه
-چگونگی جمع آوری و نگارش قرآن پس از محمد
-فراماسونری و نهضتهای باستانی ضد بشریت در ایجاد و قدرت گرفتن اسلام
مسیحیت- اسلام - زرتشتیت و فراماسونری (یهودیت) 

----------------------------------------------------------------------
قسمت اول فصل 11
سوالات بی پاسخ :
پیش از هر نوع تفحص در حقایق زندگی اعراب قبل از اسلام که در تواریخ دینی آن را دوران جاهلیت گفته اند، می بایست که اسناد تاریخی و دینی را که در مورد شباهتهای دین اسلام با آیین هندو وجود دارد بررسی کرد. این مطلب به احتمال خیلی زیاد ممکن است اندکی برای درک و فهم سنگین باشد اما با خواندن کل مجموعه کاملا روشن و واضح خواهد شد که اعراب ( و نه فقط اعراب مکه بلکه اعراب به شکل گسترده) به چه دین و آیینی اعتقاد داشته و خود محمد بن عبدالله هم چه ارتباطی با این آیین داشته. اگر تا کنون جویا شده باشید که چرا مسلمانان آیین حج را به جا می آورند؟ و حج یعنی چه؟ چرا مراسم آن به این صورت است؟ و حکمت و دلیل آن چیست؟ متوجه شده اید که علمای اسلامی هیچ کدام قادر نیستند پاسخ قانع کننده و جامعی که با عقل و منطق منطبق باشد برای این سوالات محیا کنند. زیرا که از اصل تاریخی آن بی خبرند.
 به سوالات زیر نگاه کنید که هیچ کدام پاسخ کامل و صحیحی از طرف علمای دین دریافت نمی کنند:
- چرا لباس مردان در حج باید دو تکه باشد؟ و چرا رنگ آن باید سفید باشد؟
-چرا عدد هفت در مناسک حج اهمیت زیادی دارد از جمله هفت دور چرخیدن به دور کعبه و هفت دور پیمودن بین صفا و مروه؟ (1)
-چرا باید دور کعبه چرخید؟  چرخیدن چه مفهمومی را میرساند؟
-چرا باید حیوانی را قربانی کرد؟ (2)
-چرا پس از قربانی کردن مردان موی خود را میتراشند؟ (3)
-چرا کعبه مکعب است؟
-معنی نام کعبه چیست؟ (4)
-مقام ابراهیم چرا آنجاست و چه مفهموی دارد؟ (5)
-حجر اسمائیل برای چیست؟ و چرا در آن نقطه ی خاص قرار دارد و چرا شکل آن به گونه ای است که می بینیم؟
- سنگ سیاه که از قبل از اسلام مقدس بوده چرا در یکی از اضلاع کعبه قرار دارد؟ چرا مسلمانان سنگ سیاه را می ستایند؟ چرا به آن دست می کشند و به صورت خود می مالند؟ چرا این سنگ سیاه است؟ و تاریخچه ی حضور آن در مکه چیست و نماد از چه چیزی می باشد؟ (6)
-معنای کلمه ی حجرالاسود که در پارسی سنگ سیاه گفته می شود حقیقتا چیست؟ (7)
-حکمت و معنای رمی جمره و اینکه باز هم هفت سنگ باید پرتاب شود چیست؟ چرا شکل ستون شیطان یا جمره چهار ضلع دارد و چرا بالای آن به صورت هرم است؟ (8)
اینها فقط چند مورد از سوالاتی است که در مورد مناسک حج وجود دارد و در مورد سایر اعمال مانند نماز و روزه و نام خدا و تقویم قمری اعراب سوالات بسیار بیشتری هست که باید ریشه یابی شود و پاسخ دادن به آنها موجب روشن شدن تاریخ واقعی اعراب و تاریخ واقعی اسلام خواهد بود.
با وجودیکه همه علما و مفسران قرآن مجبور به قبول این واقعیت شده اند که مراسم حج متعلق به اعراب جاهلیت بوده و ارتباطی با اسلام ندارد،هیچ کدام قادر نیستند که ریشه و زادگاه آن را بگویند که از کی و کجا شروع شده و هدف و دلیل آن چه بوده و چرا پیامبر آن را منسوخ نکرده و مانند عصر جاهلیت به آن ادامه داده است. بعضی پاسخ خواهند داد که ابراهیم بنیانگذار حج بوده ولی این پاسخ تاریخی نیست چون شخصیتی به نام ابراهیم در سرزمین مکه هرگز وجود خارجی نداشته و ریشه نام او به "براهم" هندوستان برمیگردد و بنابراین اگر هم شخصی به نام برهم اعمال حج را پایه گذاری کرده باشد، پیغمبر الله نبوده، بلکه یک بت پرست هندو بوده است. از آن گذشته این شخص از کجا اعمال حج را الگو گرفته و حکمت آنها چه بوده باز هم مورد سوال باقی می ماند.
(1) حکمت عدد هفت را در مناسک حج به هفت روز هفته و هفت آسمان و هفت در بهشت و بسیاری هفت های دیگر نسبت می دهند. گفته اند عدد هفت از دوران باستان تقدس زیادی داشته و نماد کامل شدن است و از این جهت است که هفت دور به گرد کعبه می گردند اما هرگز از خود نمی پرسند که به چه دلیل عدد هفت مقدس است ؟ یا گفته اند چون هاجر کنیز ابراهیم و مادر اسمائیل هفت بار بین صفا و مروه دویده پس باید هفت بار دوید و .... از این قسم جوابها که بیشتر بهانه تراشیدن و توجیه کردن است تا جواب چون تاریخ نشان داده که هاجر و اسمائیل هرگز پا به مکه نگذاشته اند سوای اینکه اصلا هاجر و اسمائیلی وجود نداشته!
(2)در مورد قربانی کردن حیوانات هم باز خواهند گفت چون ابراهیم می خواسته فرزندش را به دستور الله قربانی کند و در عوض قوچی یا گوسفندی از آسمان آمد تا آن را قربانی کند، به یادبود آن اتفاق باید قربانی کرد و نام آن را عید قربان یا به قول عربها عید الادا گذاشتند. اما این جواب هم بی ارتباط با زمان حج و پس از بیتوته کردن در صحراست. علاوه بر اینکه وقتی ابراهیم وجود نداشته پس اسمائیل و قربانی کردنی هم وجود نداشته. (رجوع شود به قسمت دوم فصل 11/ قسمت دوم فصل 14)
(3) تراشیدن مو را پس از انجام قربانی با مسئله ی اظهار بیزاری از مادیات و یا بریده شدن از دنیا و نزدیک شدن به خدا ارتباط می دهند. عده ای می گویند نشان از پاک شدن حاجی دارد. که این حرفها همگی بسیار بچه گانه و سطحی است و هر کسی هم که چیزی از حج نداند می فهمد که وقتی کسی سرش را می تراشد (مانند راهبان بودایی و راهبان جین) یعنی از دنیا بریده شده و به زیبایی های ظاهری اهمیتی نمی دهد و یا می خواهد به صورت نمادین مانند جنین در رحم مادر پاک باشد و از این قسم جوابها. اما این سنت از کجا آمده؟!
(4) باور دارند که کعبه یعنی مکعب. یعنی نام خانه ی خدا بر اساس شکل ظاهری آن که مکعب مربع است گذاشته شده که این هم صحیح نیست و ریشه ی نام کعبه این نیست.
(5) گفته اند برای احترام به بنیانگذار کعبه جای پای او را که روی سنگی نقش بسته نگهداری می کنند! جدا از اینکه جای پای انسان به طور طبیعی روی سنگ نمی افتد حتی اگر سالها پایش را به آن سنگ بچسباند، ابراهیم که وجود نداشته پس این جای پای چه کسی است و چرا آنجاست؟
(6) از جوابهای افسانه ای و فاقد سندی که در مورد سنگ سیاه می دهند،که از آسمان به زمین افتاده و سفید بوده و بر اثر گناهان انسان سیاه شده! و یا اینکه آدم با خود آن را از بهشت آورده! وقتی چنین داستانی حتی یک سند برای نمونه هم ندارد و فقط یک قصه  افسانه ای است چرا به سهولت مورد قبول قرار گرفته؟ آیا آدم با سفینه به زمین آمده یا جیب داشته که این سنگ را درون آن بگذارد؟ و اگر آدم اجازه داشته با خودش چیزی از بهشت بیاورد چرا فقط یک سنگ آورده و از پرستیدن یا ستایش آن سنگ چه چیزی عاید می شود یا تا به حال شده است؟
(7) شاید متصور باشید که معنای آن سنگ سیاه است اما ریشه نام از کجا آمده؟ 
(8) (رجوع شود به فصل 2) کلمه ی شیطان در اصل (سای-تان/ سان-تان/ سنت) است و در مورد هویت و ماهیت آن صحبت شد. این کلمه عربی نیست بلکه سنسکریت و فارسی است*. بنابراین جریان سنگ زدن به شیطان به طور کلی معنای متفاوتی دارد.
___________________________________________
 *پانوشت:
 خلاصه ای از شباهتهای هند و ایران باستان :
 به خاطر حجم وسیع اطلاعات، فرصت ذکر تک تک وقایع تاریخی و یا نظریات را نداریم بنابراین منابع بسیاری برای مطالعات بیشتر در پایان هر فصل ذکر شده که باید حتما به آنها مراجعه نمایید. مثلاً در این بخش خلاصه توضیح می دهیم که ادبیات و زبان سنسکریت با ادبیات و زبان اوستایی هم ریشه و هم خانواده است و هر دو از زبانهای هند و ایرانی و زیر مجموعه زبانهای هند و آریایی و هم خانواده ی زبانهای هند و اروپایی هستند. اما از آنجا که این کتاب آموزش لینگویستیک و یا زبان شناسی نیست باید به منابع زبانشناسی رجوع کنید که این مسئله را کاملا توضیح داده. نزدیکی تمدن ایران باستان و هند باستان به قدری است که مورخین آنها را تمدنهای خواهر نامیده اند و این قبلا اثبات شده و نیازی به تکرار نمی بینیم. به همین ترتیب در مورد تاریخچه و معنا و مفهوم آیین هندو کتابهای بسیاری توسط زبان شناسان و مورخان بزرگ موجود هست و ما به اختصار به آنها می پردازیم.

آیین هندو  در واقع مجموعه ای از باورهای بسیار گسترده و پیچیده از دوران تمدن آریاییان سیبری است که پس از مهاجرت آنها به سرزمین بهارات (هندوستان امروزی) به صورت متون وداها، اوپانیشادها، پوراناها، سامهیتها و متون باستانی دیگری مکتوب شده و به دست ما رسیده.  می گویند تئوری مهاجرت آریاییان مورد شک است. می گوییم که کلمه "سیبریا" که نام سرزمینی در شمال روسیه است از دو واژه "سیب" و "آریا" تشکیل شده و "سیب" یا "زیب" در سنسکریت به معنی "مباهات" و غرور است و سیبریا یعنی "مباهات آریا".
آریاییان هند برادران و خواهران آریاییان ایران بودند و نه تنها زبان مشابهی داشتند بلکه آیینهای مشابهی هم داشتند. این آیین به نام آیین برهمایی مشهور شد چونکه از دوران باستان شخصیتی به نام برهما یا براهیم در راس این آیین وجود داشت و مورخان آیین مردم آریایی هندوستان را به مجموعه ای از باورهای برهمایی تشبیه کرده اند. نام هندوستان یک نام سنسکریت/ایرانی است. ایرانیان باستان کشور همسایه ی خود را به نام رودخانه ی سندو ( رودخانه ی سند کنونی) می خواندند اما از آنجا که تفاوتهای گویشی بین زبان ایرانی باستان و سنسکریت وجود داشت، ایرانیان حرف (ه) را به صورت (س) تلفظ می کردند و آنها را هندو می خواندند. این تفاوتها در میان کلمات ایرانی و سنسکریت فراوان است مانند شیره ی مقدس " سوم" (سوما-سومه) که برهمنان هندو در مراسم خود می نوشیدند و مغان ایرانی آن را "هوم" (هومه) می نامیدند.  یا مانند خدایان "اسورا" در سنسکریت که در ایران آن را خدای " اهورا" می نامیدند. در کل این دو آیین بسیار مشابه یکدیگر بودند تا زمانی که زرتشت تصمیم به جدا کردن آنها از هم گرفت و معانی ایرانی را دچار دگرگونی فراوانی کرد.



 قسمت دوم از فصل 11
 اسلام و آیین برهمایی

 در کتاب تاریخی "سیر الاُکول" که توسط ابو امیر اسمائی ، نویسنده و شاعر دربار خلیفه ی مسلمانان، هارون الرشید، گردآوری شده، حقایقی درباره ی تاریخچه ی اسلام، اعراب قبل از اسلام و زندگی پیامبر آمده است که عمداً از جامعه مسلمانان جهان پنهان نگاه داشته شده و این حقایقی است که فقط خود طراحان و سودکنندگان اصلی دین اسلام از آن باخبرند. این کتاب در کتابخانه ی "مکتب السلطانیه" در مدرسه ای تاریخی در شهر استانبول از زمان سلطان سلیم عثمانی نگهداری می شود و اولین کسی که توانست به صفحاتی از آن دست پیدا کند، یک مورخ ناشناس بود که تحت نام مستعار دیپاک چوپرا حاصل مطالعات و یافته های خود را منتشر کرد و ناپدید شد. پس از او مورخین متعددی از نتایج تحقیقات و ترجمه های وی استفاده نمودند که بخشی از آنها را در اینجا نوشته ایم.  اولین چاپ این کتاب در سال 1864 در برلین بوده و بعد در سال 1932 در بیروت نیز به چاپ رسیده و سپس دیگر اثری از آن دیده نشده. اگرچه نوشته های این کتاب که از عربی به انگلیسی ترجمه شده  به راحتی قابل تایید و دسترسی نیست اما شواهد و مدارک موجود مبنی بر تشابهات و یکی بودن آیین برهمایی و آیین اعراب پیش از اسلام ما را به این نتیجه می رساند که حضور یک پادشاه هندی و دین برهمایی در سرزمین عربستان منطقی و محتمل است آن هم در شرایطی که اخیراً یک باستان شناس کویتی موفق به کشف مجسمه یا بت طلایی گانش (خدای هندوان) در کویت شده است.
در صفحه ی 315 از این کتاب آمده است: (متن کتاب ترجمه ی نویسنده است و نسخه دیگری از آن به فارسی نیست)
 "در کعبه کتیبه ای بر روی بشقابی از طلا حکاکی شده است که متعلق به پادشاه "ویکرام آدیتیا" بوده و درون کعبه آویزان است. در این کتیبه چنین نگاشته شده است:
"خوشبختند آنان که در روزگار سلطنت شاه ویکرام به دنیا آمده و زیستند. او انسانی شریف و بخشنده، پادشاهی وظیفه شناس و معتقد به آسایش مردمش بود. ولی ما، اعراب، در آن دوران گمراه و گم شده در لذات جنسی بودیم. توطئه و شکنجه فراوان بود. گمراهی مانند تاریکی سرزمین ما را در خود احاطه کرده بود. مانند گوسفندی که در چنگال بی رحم گرگ برای جانش دست و پا می زند، ما اعراب هم در نادانی خود اسیر بودیم. تمام سرزمین در سیاهی غلیظی مانند شب ماه اول پوشانده شده بود. اما طلوع کنونی و آفتاب زیبای علم نتیجه ی لطف پادشاه شریف "ویکرام آدیتیا" است، آن کسی که نظر بلندش ما-بیگانگان- را فراموش نکرد. او دین خود را در میان ما پخش کرد و دانشمندانی که نبوغشان روشن تر از خورشید می درخشید از کشور خود به کشور ما فرستاد.  آن دانشمندان و خداشناسانی که از مرحمت ایشان ما بار دیگر از وجود خدا آگاه شدیم، حضور مقدس "او" (خدا) را به ما نشان و ما را در مسیر حقیقت قرار دادند، آنان به دستور شاه ویکرام آدیتیا به کشور ما آمده بودند تا دین خود را تبلیغ و ما را تعلیم دهند".
متن عربی این کتیبه به حروف لاتین همانطور که در نسخه ترجمه آمده:
"Itrashaphai Sanu ibikramatul Phahalameen Karimun Yartapheeha Wayosassaru Bihillahaya Samaini Ela Motakabberen Sihillaha Yuhee Quid min howa Yapakhara phajjal asari nahone osirom bayjahalem. Yundan blabin Kajan blnaya khtoryaha sadunya kanateph netephi bejehalin Atadari bilamasa-rateen phakef tasabuhu kaunnieja majekaralhada walador. As hmiman burukankad toluho watastaru hihila Yakajibaymana balay kulk amarena phaneya jaunabilamary Bikramatum".

از این کتیبه برداشتهای مختلف تاریخی می توان داشت از جمله اینکه ویکرام آدیتیا (بیکرام آدیتیا)  پادشاهی بوده که بر سراسر مناطق هند و ایران تا عربستان فرمانروایی می کرده یا اینکه در زمان او قبایلی از هند به عربستان مهاجرت کردند و یا اینکه او مبلغان دینی را به این سرزمین فرستاد تا فرهنگ برهمایی را گسترش دهد. اما این موضوع بحث ما نیست.
شکی نیست که ویکرام آدیتیا نامی هندی و به معنی " شجاعت خورشید" می باشد و در تاریخ هندوستان حداقل سه پادشاه با این عنوان وجود دارند. که آخرین آنها پادشاه "چاندرا گوپتا موریا دوم" است که دوران سلطنت او همزمان با دولت سلوکیه در ایران بوده است. اما علاوه بر آن ویکرام آدیتیا نام یکی از پادشاهان اساطیری هندوستان ( مانند فریدون یا کیخسرو در شاهنامه) نیز هست که به دورانی بسیار قبلتر باز می گردد که شاید بتوان آن را هم عصر تمدن بسیار کهن دره ی سند دانست. از آنجا که مدارک و شواهد تاریخی فراوانی مبنی بر سفر و تجارت تمدن دره سند با بین النهرین وجود دارد و می دانیم دره ی سند اولین خاستگاه پرستش "شیوا" خدای برهماییان بوده است، می توان احتمال داد که این آیین از دوران تمدن سند در شبه جزیره ی عربستان و علی الخصوص مکه وارد شده است و همانطور که خواهید دید، از آنجا که قبیله ی قریش نیز یکی از اقوام هندو ایرانی بودند که در همین سفرها به عربستان مهاجرت کرده، ساکن شدند و عهده دار مسئولیتهای پرستش خدایان و امورات کعبه گشتند، خود این احتمال را قوی تر می کند که قبیله قریش جزو کسانی بودند که آیین برهمایی را به سرزمین اعراب معرفی کرده و بنای کعبه را به دستور ویکرام آدیتیا احداث کردند و خودشان نیز وظیفه ی اداره و ترویج آن آیین را نسل اندر نسل بر عهده گرفتند. (برای اطلاعات بیشتر در مورد قبایل یهود و هند و آریایی رجوع شود به فصل 14).
 در کتاب سیر الاکول توضیحات دقیقی از زندگی اجتماعی، آداب و سنن، روشهای تفریحی و اخلاق در عربستان باستان وجود دارد. همچنین توصیفات کاملی از ساختمان باستانی کعبه، شهر مکه و مراسم سالانه ای به نام " اُک-آج" که هر سال در معبد کعبه و در شهر مکه برپا میشد داده می شود. این مراسم در واقع همان حج سالانه ی مسلمین است که به دوران قبل از اسلام برمیگردد با این تفاوت که مراسم "اُک- آج" جنبه ی تفریحی و نشاط آور داشته و مانند کارناوال یا جشنی بوده که هر سال دور کعبه بر پا میشده و در این جشن برگزیدگان، دانشمندان و شاعران کارهای خود را عرضه می داشتند و در مورد مسائل مذهبی، سیاسی، اجتماعی و ادبی بحث و گفتگو می کردند. در کتاب گفته شده است که نتایج حاصل از این گفتگوها و مشورتها به صورت قانون مورد احترام همه قرار میگرفته است.
چنین سنت و آیینی در دین برهمایی نیز وجود دارد که هر ساله در شهر مقدس هندوان "واراناسی" ( بنارس) در کنار بزرگترین معبد شیوا اجرا می شود.
از این رو برخی مورخین معتقدند که بنیانگزار کعبه همان پادشاه برهمایی "ویکرام آدیتیا" بوده است. این احتمال از آنجا قویتر می گردد که نام معبد شیوا در زبان تامیل و سنسکریت "کعبه علی شواران" می باشد. چقدر می تواند شباهت این نام با کعبه ی عربستان حاصل تصادف باشد؟
 شهرهای مکه و مدینه نیز توسط برهماییان ایجاد شده بوده است. زیرا در زبان سنسکریت واژه های ترکیبی مکه-مدینی ( ماکّا-مدینی )به معنی سرزمین پرستش آتش می باشد و بی دلیل هم نیست که نام مکه و مدینه همواره در کنار هم آمده و دو شهر مقدس اعراب به حساب می آیند. علاوه بر اینکه نام این دو شهر ریشه ی عربی ندارد.
از دیگر شباهتهای کعبه با معبد شیوا میتوان به نام، جایگاه و شکل مقام ابراهیم اشاره کرد که هشت ضلع دارد . در معبد برهماییان نیر جایگاهی به نام "پای برهما" وجود دارد که هشت ضلعی است. منظور از پای برهما هم جای پا و هم پایگاه یا ستون می باشد که در مقابل معبد قرار می گیرد. چرا که برهما همان خالق در آیین برهمایی است. حال اینکه چقدر می تواند این تشابه در اسم و شکل و جایگاه حاصل تصادف باشد به عهده خواننده است.
همانطور که در فصل 10 دیدیم، شخصیتی به نام ابراهیم وجود ندارد و این نام از "براهیم" هندی وام گرفته شده و با تغییراتی وارد دین یهود گشته است و در اسلام نیز به همان شکل ادامه یافته. زیرا اعراب عصر محمد خود نیز پس از هزاران سال فراموش کرده بودند که دلیل و حکمت مراسم و دینشان چیست علاوه بر اینکه پس از اسلام، محمد برای اینکه خود را پیامبری واقعی و در ادامه ی  سیره ی پیامبران بنی اسرائیل نشان دهد سعی کرد با استفاده از نام برهما که نام آیین پدرانش بود، شجره ی خود را به ابراهیم یهودیان متصل کند و سایر علما نیز برای اینکه روی برهمایی بودن محمد و قبیله قریش سرپوش بگذارند تا اصلیت آیین آنها و حقایق تاریخی عربستان فاش نگردد، او و قبیله اش را پیرو مکتب ابراهیمی معرفی کردند که در واقع نوعی دستکاری در نام آیین برهمایی است. (برای اطلاعات کاملتر درباره ریشه یابی نامها و هویت واقعی ابراهیم، ارتباط او با دین برهمایی و مصر باستان به فصلهای 10 و 14 رجوع شود)
 یکی از عموهای محمد، به نام عمر بن هشام (ابوحَکَم= پدر دانش) که توسط محمد ابوجهل خوانده شد، شاعری برجسته بود و یکی از اشعارش که در مدح و ستایش "شیوا" (یکی از خدایان آیین برهمایی)، باقی مانده  در کتاب "سیر الاکول"  آورده شده که در اینجا ترجمه ی انگلیسی آن را به فارسی برگردانده و عیناً می آوریم. ابوطالب عموی دیگر پیامبر تا آخر عمر خود به آیین محمد ایمان نیاورد و مانند همه ی اعراب برهمایی فردی صلح جو و دانا بود. شعر ابوحکم در معبد لکشمی نارایان در دهلی نو بر روی ستونی نوشته شده است که تصویر آن هم در ذیل می بینید.
شعر ابوحکم (صفحه 235 از کتاب سیر الاکول):
" انسانی که تمام زندگی اش را در گناه و بی دینی گذرانده باشد
و یا آن را به خشم و هرزگی هدر داده باشد
اگر حداقل توبه کند و به راه راستی بازگردد، می تواند نجات یابد؟
اگر فقط حتی یک بار با خلوص قلبی، "ماهادیو" را بپرستد، وی به نهایت سلوک دست خواهد یافت.
اوه شیوا، حاضرم تمام زندگی ام را با گذران فقط یک روز در هندوستان، جایی که انسان به رستگاری می رسد، معامله کنم
چرا که یک بار زیارت به آنجا برای انسان ثواب عظیم و همراهی بزرگان را در پی دارد".
 ترجمه ی شعر از هندی به انگلیسی: توسط "دیا شرما" دکتر و محقق آیین شیواییسم و ودانتا
"The man who may spend his life in sin and irreligion or waste it in lechery and wrath-1
if at least he relent and return to rightousness can he be saved? -2
if but once he worship Mahadev with a pure heart, he will attain the ultimate in spirituality -3
Oh Lord Shiva, exchange my entire life for but a day's sohourn in India where one attains salvation -4
But one pilgrimage there secures for one all merit and company of the truly great -5"

متن اصلی شعر عربی از ص 235 کتاب سیر الاکول به حروف لاتین:
" We tajakhayroba udan Kalalwade-e liboawa -1
Walukayanay jatally, hay Yauma Tab asayru -2
Wa Abalolha ajabu armeeman MAHADEV Manojail ilamuddin minhum wa sayattaru -3
Wa Sahabi Kay-yam feema-Kamil MINDAY Yauman Wa Yakulum no latabahan foeennak Tawjjaru -4
Massayaray akhalakan hasanan Kullahum Najumum aja-at Summa gabul HINDU -5"

*چون خواندن به زبان عربی به دلیل نداشتن اعراب صحیح باعث خطا در خواندن و معنی می گردد از حروف لاتین برای نشان دادن اعراب و تلفظ صحیح کلمات استفاده شده .
تصویر کتیبه به زبان هندی در معبد لکشمی نارایان:

L






" ماها دیو" که در این شعر از آن نام برده شده یکی دیگر از نامهای شیوا می باشد و معنای آن در زبان سنسکریت دیو بزرگ (ماها=بزرگ- دیو=خدا) است. شیوا 1008 نام دارد.  در زبان و فرهنگ سنسکریت و ودایی "دیو" از ریشه ی "دئِوَ" به معنی خدا و درخشنده و به معنای منفی که در فارسی دارد نیست. در وداها دیوان گروهی از خدایان نیک و صلح جو هستند که پیوسته با خدایان بد (اهوراها) در نبرد می باشند.

از دیگر مدارک، می توانیم به شعری از لابی بن اخطاب بن طرفا اشاره کنیم که پس از تمام اشعار سوزانده شده توسط مسلمانان باقی مانده. این شاعر معروف در عربستان و در 1850 سال قبل از میلاد مسیح نام هر چهار ودای برهماییان را در شعر خود می آورد که آن نیز در کتاب سیر الاکول ضبط و نگهداری شده است. کتاب سیر الاکول در سال 1720 میلادی به دستور سلطان سلیم عثمانی گردآوری شد که شامل سه بخش می باشد و بخشهایی از آن در زمان هارون الرشید گردآوری شده بوده است.

هفت بار چرخش به دور کعبه  از سنتهای آیین برهمایی است که در سنسکریت به آن " سپت پاریکراما" می گویند که به معنی هفت چرخش بوده و ریشه ی آن در قوانین "سان تانا دارما" می باشد. در "سانتانا دارما" دستور داده شده که احترام و پرستش خدایان و معابد با هفت دور چرخش به دور آنها اجرا شود و این چرخش باید در جهت عقربه های ساعت باشد.
هلال ماه که از نشان های کشورهای اسلامی بوده و بر فراز مساجد آنها به چشم می خورد بر اساس عقیده ی عده ای از مورخین به پرستش الهه ماه در میان اعراب باز میگردد و بر اساس عقیده ی گروهی دیگر، هلال ماه مترادف با نماد شاخ گاو و نماد خدای بابل، سومر و آشور باستان "بعل" یا "بال" می باشد که "مردوک" و "مُلُک" نیز نامیده می شود. در اینکه هلال ماه جایگاه ویژه ای در تمدن بین النهرین داشته و از آنجا به اسلام هم راه یافته شکی نیست. اما آنچه قدیمی تر از تمدن بین النهرین و سومر است، تمدن دره ی سند و موهنجودارو در هندوستان بوده که آثار پرستش شیوا با سری مانند گاو و شاخهایی مانند هلال ماه از آنجا به دست آمده است. در فرهنگ برهمایی هلال ماه سمبل و نشانه ی شیوا است که همیشه در تصاویر بر بالای سر او قرار گرفته و چشمه ی آبی نیز از کنار آن جاریست. اصولا در فرهنگ برهمایی، ماه یکی از خدایان و عناصر مهم است و تقویم برهمایی نیز تقویم قمری می باشد.
لباس دو تکه ی سفیدی که مردان مسلمان هنگام حج می پوشند نیز برگرفته از لباسی به همین شکل است که برهمنان هندوستان از هزاران سال پیش هنگام اجرای مراسم" هاوان" می پوشیدند. لباس دو تکه ی برهمنان شامل "دوتی" و "چادار" است.
علاوه بر اینکه برهمنان در آیین برهمایی سرهای خود را تراشیده نگه می دارند، مراسمی در میان برهماییان جنوب هند و بخشهایی از مالزی و سنگاپور وجود دارد که "تای پوسام" نامیده می شود که در شب ماه کامل در ماه "تای" برگزار می گردد و هر ساله چندین میلیون نفر از هندوستان و مالزی در آن شرکت می کنند. این مراسم مذهبی در میان مردم تامیل رواج بیشتری دارد و سالی یکبار انجام می گیرد. قبل از مراسم پیروان باید بدنهای خود را پاکیزه نگاه دارند، لباس سفید بپوشند (حتی الامکان)، روزه بگیرند و بعد از انجام مراسم (فقط مردان) سرهای خود را بتراشند. این آیین باستانی به دوران پرستش "موروگان" پسر شیوا بازمیگردد که در این روز مادر او " پارواتی" نیزه ای به او داد تا بتواند خدایان خبیث را از پا در بیاورد و مردم تامیل در این روز به پرستش ویژه ی "موروگان" می پردازند. همچنین در این مراسم زائرین موظف هستند که علمهایی تزئین شده مانند آنچه شیعیان در محرم حمل می کنند را بر دوش یا سر خود تا محل زیارت حمل نمایند. قدمت "موروگان" و تمدن تامیل به قبل از تمدن سومر در بین النهرین بر میگردد و حتی از تمدن دره سند هم کهن تر است.

برای روشنتر شدن ماجرا لیست مختصری از لغات به ظاهر عربی که در زبان عربی ریشه ای نداشته اما برعکس در زبان ایران باستان و سنسکریت ریشه و معنی صحیحی دارند را در اینجا می آوریم و تاکید می کنیم که دامنه ی این لغات به همین چند کلمه محدود نیست بلکه بیشتر لغاتی که در عربی باستان و عربی مدرن وجود دارند ریشه ایرانی یا سنسکریت دارند:
کعبه = در زبان سنسکریت "کعبه علیشواران" به معنی خانه ی شیوا می باشد. در حالیکه کلمات کعبه و علی به ظاهر عربی در آن وجود دارند، "کعبعلی" نام دیگر شیوا در سنسکریت است. شیوا خدایی مذکر است که یکی از نشانهای او هلال ماه و ستاره می باشد. و باز از آنجا که سنسکریت زبان قوم هند و آریایی بوده و قدیمی ترین زبان دنیا و همچنین کاملترین زبان دنیا شناخته شده ایی است که قدمت آن به بیش از 7000 هزار قبل از میلاد و قدیمی ترین متون یافته شده ی آن مربوط به 3000 قبل از میلاد می رسد، نیازی به توضیح نیست که سنسکریت بر عربی از نظر قدمت پیشی داشته و نمی تواند بعد از آن ایجاد شده باشد.

صلاة = صلاة که در عربی به معنی نماز است، لغتی سنسکریت است با تلفظ صل+آته و به معنی ستایش کردن و احترام گذاشتن می باشد. خالی از لطف نیست که بدانید کلمه ی نماز یک واژه ی فارسی و هم ریشه با کلمه ی سنسکریت نمایجنا (نمایزنا) به معنی خواندن ستایش می باشد. در آیین برهمایی پیروان موظف هستند که روزی پنج بار نماز بخوانند یا عبادت کنند. نماز همچنین به صورت "نماس" در سنسکریت به معنی خم شدن و دولّا شدن است. این نماز در بین اقوام ایرانی و زرتشتی هم بوده.
قریش= قبیله ی قریش که نام قبیله ی محمد بن عبدالله نیز هست مورد احترام ترین قبیله ی عرب بوده است اما چرا؟ چه خصوصیتی آنها را برتر از سایر قبایل ساخته بود؟ شاید به این دلیل که تمام زبان شناسان و مورخان نتوانستند معنی و یا ریشه ی نام قریش را در زبان عربی پیدا کنند و حتی در زبانهای سریانی و نبتی نیز معادل قابل توجهی ندارد( یک مورخ کلمه ی قریش از از واژه ی سریانی قَرَش به معنای گرد هم آمدن می داند که واقعا برای نام یک قبیله ی شناخته شده کلمه ای بی معنی است علاوه بر اینکه ریشه و معنی "قرش یا کرش "از زبان سنسکریت وارد زبان سریانی شده چون سریانی زبان موخری نسبت به سنسکریت است).
در حقیقت قُرَیش تلفظ دیگری از کلمه ی سنسکریت کُرَس (کُرَش) می باشد (حروف "ک" و "ق" در بسیاری گویشها جایگزین یکدیگر می شوند مانند کلمه ی قرآن که سایر گویشها آن را کورآن می خوانند. همچنین حروف "س" و "ش" نیز در گویشهای متفاوت جای یکدیگر استفاده می شوند) . قریشی یا کریشی یعنی منسوب به قرش یا کرش. کُرس (کرش) نام قومی بزرگ از اقوام هند و ایرانی بوده است که در فاصله ی سالهای 6000 ق.م و 500 ق.م در بسیاری از نقاط جهان علی الخصوص در هندوستان و خاورمیانه فرمانروایی می کردند. (داستان حماسی مهابهارات اختصاص به روابط و جنگ این خاندان بزرگ و قدرتمند با قبیله ی دیگری به نام پاندووا در منطقه ی کورو کشترا در هندوستان دارد).
قبیله ی کوروس که با تلفظهایی از قبیل (کورو، کوروو، کوروس، کورووا، کوراوا، کاراوا، کوروش، کرش و قرش) در هندوستان شناخته شده است از نژاد آریایی بوده که قبل از جنگ مهابهارت (پیش از 5000 ق.م)، گروهی از آنان به نواحی مختلف خاورمیانه از جمله عربستان مهاجرت کردند و عده ای از آنان در آن مناطق به فرمانروایی مشغول شدند. از اینرو اکثر واژگان عربی معنا و ریشه ی سنسکریت و ایرانی دارند و قبیله  غیر عرب قریش که از اقوام هند و آریایی بودند از احترام و قدرت بیشتری برخوردار بودند. اما در عصر محمد معانی و باورهای باستانی در میان آنان کمرنگ شده بود و اغلب معنی و دلیل کارها و مراسم دینی خود را نیز نمی دانستند. قبیله ی کورس یا قریش پیروان برهما یا براهیم بودند ( که اغلب به آن ابراهیم می گویند تا آن را به ابراهیم دروغین یهودیان پیوند بزنند). آنان معابد و مراسم مخصوص آیین برهمایی را در شبه جزیره عربستان و عراق به مردم بدوی و وحشی آن دیار آموزش دادند و معابد زیادی برپا کردند. می توان احتمال داد که ویکرام آدیتیا عنوان یکی از شاهان سلسله ی کوروس باشد. شاید بتوان گفت ارتباطی بین نام ایرانی "کوروش" و نام این قبیله هند و آریایی نیز وجود دارد. با توجه به اینکه مورخینی که بی اطلاع از تمدن عظیم هندوستان، دره سند و تمدن تامیل هستند فقط توجه خود را معطوف به تمدنهای جدیدتر عیلام و آشور کرده اند، تعجبی هم نیست که تا به حال به این موضوع پی نبرده اند.
کُرُش یا کورُس نامی هند و آریایی است که قدمت آن بیشتر از تمدنهای عیلام و بین النهرین است. در مهابهارات نام قبیله "کوراوا" به معنی "پسران "کورو" است. و "کورو" نام جدّ قبیله هند و آریایی در زمانی بسیار دور بوده. پسران کورو یا قبیله کوراوا یا کوروس فرزندان ملکه "قندهاری" و شاه "زریتاراشترا" بودند. منظور از "قندهار" در اینجا شهر قندهار نیست بلکه نام مادر آنها "قندهاری" بوده.  قندرهار از نژاد خدایان در اساطیر هند و آریایی بوده و گروهی از خدایان باستانی به نام "قندهارها" خوانده می شوند. "قندهاری" یعنی منسوب به خدایان قندهار و نام شهر "قندهار" یا "کندهار" هم از آنها گرفته شده چون محل سکونت آنها بوده. به هر صورت می بینیم که نام زرتشت یا "زریتراشترا" در زمانی قبلتر از زرتشت ایران در تمدن هند و آریایی استفاده می شده و نام پادشاه سلسه کوراوا یا کورش در زمان جنگ مهابهارات زرتشت بوده. مورخانی هم هستند که حدس می زنند کلمه "کورو" به معنی نابینا باشد و آن را به لفظی هندواروپایی نسبت می دهند که این کاملا اشتباه است. البته شاید این حدس و گمان از اینجا آمده که زرتشت، پادشاه کورس، و همسر ملکه قندهاری نابینا بوده و شاید باعث شده که آنها تصور کنند کورو به معنی نابینا و کور است. غافل نشویم که "کورو" نام محل اصلی اقامت آریاییان و نام سرزمین مادری آنها قبل از مهاجرت بوده و این در "وشنو پورانا" از متون مقدس هندو ذکر شده و اینکه آریاییان اسم فرزندان خود را کورو و کورش می گذاشتند قطعا به یاد سرزمین مادری شان بوده. از این هم که بگذریم می رسیم به تمدن تامیل و نام قبیله "کورآوا" در سرزمین تامیل در جنوب هندوستان. آنها از قبایل دراویدی هستند و با هند و آریایی متفاوت اند ولی در تمدن تامیل هم این نام به معنی " پسر کوه" است. در اینکه بخشی از تمدن عیلام توسط قبایل باستانی تامیل پایه گذاری شده هم شکی نیست و مورخین زیادی این مسئله را ثابت کرده اند.برای همین است که عیلام شناسان به اشتباه معنی نام "کوروش" را به "پسر سیاه" یا "پسر روشنایی" و "پسر خورشید" معنی می کنند و همینکه این معانی خیلی بی ربط و با هم متضاد هستند خودش نشان دهنده ی اشتباه آنهاست. قبیله "کوراوا" در تامیل بعدها به دو شاخه قبیله "عیلّام" و "سواروپام" تقسیم شد! و آیین آنها نیز آیین برهمایی است. 

 الله=  کلمه  الله ریشه ای در زبان عربی ندارد و از هیچ نام و یا فعلی مشتق و گرفته نشده است.
بعضی مورخین فکر می کنند که کلمه ی الله گرفته شده از کلمه ی "الّاة" بوده. الّاة یکی از دختران الله در دوران قبل از اسلام ، و الهه ی ماه بوده. در واقع اعراب 360 بت داشتند که یکی از آنها الله بوده ولی معتقد بودند که الله خدای برتر و در آسمانهاست و امور اداره دنیا را به سه دخترش الهه الّاة، الهه المنیَ و الهه العزی سپرده است و در کارها دخالت نمی کند. بنابراین الله در زبان اعراب معادل خدا بوده است همچنانکه اعراب مسیحی و اعراب یهودی نیز به خدای خود الله می گفته و می گویند.
 بعضی اعتقاد دارند که الله در واقع خدای ماه در میان اعراب بوده و محمد نام او را برای خدای خود برگزیده. اما این باور آنها ناقص و اشتباه است. نام الله در زبان ایرانی باستان و در زبان سنسکریت وجود داشته و همچنان دارد. این واژه و بسیاری واژگان دیگر هنوز به صورت دست نخورده در زبان کردی و هندی حفظ شده است. الله یکی از خدایان بسیار بسیار کهن قوم هند و آریایی بوده است. (اشاره مختصری می کنیم به اینکه اقوام آریایی بیشتر از 1500 قوم بوده اند که از میان آنها به کردها، مادها، ایلامی ها، سکاها، کمبوجیه ها، قندهارها ، پارس ها و پارت ها، ارمنها، گرجی ها، بلگ ها یا همان بلغاری ها و پهلوی ها می توان اشاره کرد- (برای اطلاع از معنی آریایی به قسمت اول همین فصل رجوع شود).
استفاده از نام الله بر طبق متون ودایی به زمانهای قبل از مهاجرت آریاییها باز میگردد. اگرچه بسیاری منابع مکتوب به زبانهای ایرانی از بین رفته اند اما با کمک از وداها که قدمت آن به زمان ابتدای مهاجرت آریاییها می رسد می توانیم دریابیم که الله نام خدای مونث آریاییهای بیش از بیست هزار سال پیش بوده است و نام کامل او چنین تلفظ می شده است "الله میترا" الهه مادر آریاییان. که در گویش ایرانی و کردی به صورت " آلّا میترا" هم گفته می شود. در هندوستان امروزه نیز از نام الله برای ستایش الهه دورگا (الهه مادر) استفاده می شود. در واقع کلمه ی "الله"  پیشوندی بوده که قبل از نام الهه ها یا بانو خدایان در زبان باستان استفاده می شده است. به این ترتیب در زبان سنسکریت و ایرانی باستان " الله" به معنی "خدا" و "میترا" به معنی "مادر" بوده است و از نظر زمانی و پیشینه بسیار کهن تر از اقوام و زبانهای عیلامی، بین النهرینی و عرب و یهودی است. در مورد اینکه چطور نام میترا بعدها به نام پسر خدا تبدیل شد رجوع کنید به فصل 10. اما در ایران همچنان" میترا" خصوصیت مونث بودن خود را حفظ کرده و نام فرزندان دختر را میترا می نهند.
در مورد نام الله می توان به یک ویژگی دیگر نیز اشاره کرد و آن اینکه کلمه ی "اوم" در زبان سنسکریت به صورتی نگارش می شود که اگر آن را از پهلو نگاه کنیم به صورت الله خوانده می شود. به این معنی که این نام در شبه جزیره عربستان با همان صورت سنسکریت نقاشی می شده است و اگر آن را با حروف الفبای عربی یا فارسی بخوانیم به صورت الله نیز خوانده می شود. کلمه ی "اوم" همچنین به صورت عدد 786 نیز به عربی خوانده می شود و جالب است که امروزه این علامت اوم یا عدد 786 عربی روی قرآنهای عربستان چاپ می شود بدون آنکه معنی و اهمیت آن را بدانند و برخی از علما آن عدد را عددی مقدس می پندارند بدون آنکه بدانند تاریخچه ی آن به کجا برمیگردد.

 حج=  حج از دیگر کلماتی است که ریشه ی عربی ندارد و از واژه "اوکَج" تکامل پیدا کرده. حَج یا "اَج" بخش دوم کلمه "اوک- اج" است. این کلمه در زبان عربی ریشه ای ندارد و هیچ عرب زبانی نمی تواند ریشه کلمه "حج" را توضیح دهد. دلیلش هم این است که این یک واژه سنسکریت است. "اوک-اج" در واقع کلمه سنسکریت " آواک-آج" یا "اوک-آز" است. (دو حرف "ز" و "ج" قابل جایگزینی یکدیگر هستند).
"آواک-آج" در سنسکریت به معانی "تعطیلات"، " فرصت"، "اتفاق" و "مناسبت" است که در این میان بیشتر به معنی "مناسبت" و "تعطیلات" استفاده می شود. این کلمه سنسکریت ریشه کلمه لاتین "اوکازیون" (اوک-آز-یون) و انگلیسی "اوکیشن" هم هست که هر دو به معنی "مناسبت" هستند! پس می بینیم که جواب همه سوالات ما در زبان سنسکریت و هند و آریایی پیدا می شود. اوکاج فستیوالی سالیانه در مکه باستان بوده و کلمه آن به معنی " مناسبت و تعطیلات" است و حج قسمت دوم این کلمه است که واژه "اک" از سر آن حذف شده و به همان معنی است.

 زَم زَم= مسلمانان بر این اعتقادند که وقتی هاجر در صحرا به دنبال آب بود و ناگهان چشمه ای از زیر پای اسمائیل بیرون زد او فریاد برآورد زَمزَم یعنی صبر کن! در حالیکه "صبر کن" به زبان عربی زُمة زُمة می باشد نه زمزم.
 واقعیت این است که کلمه ی "زَم" یک کلمه ی ایرانی-سنسکریت است. غیر از آنکه در ایران رودخانه هایی به نام زم وجود داشته که یکی از آنها را ناصرخسرو نام برده ، "زم" در اوستایی به معنی زمین و در سنسکریت معانی متعددی دارد از جمله " شادی"، خوشحال کردن" و " آرام کردن". علاوه بر آن از نظر آواشناسی کلمه ی "زم" با کلمات "جَم" و "یَم" اوستایی و سنسکریت یکی است زیرا حروف (ز) (ج) و (ی) در این زبانها به جای یکدیگر به کار برده می شوند. از این رو واژه ی ایرانی "جم" در سنسکریت به "یم" تبدیل می شود و گاهی نیز به "زم" تغییر می یاید. رودخانه ی مقدس "یمنا" در هندوستان که یکی از شاخه های رود مقدس "گنگ" می باشد در زبان سنسکریت و ایرانی "زمنا" و "جمنا" نیز گفته می شود. (همانطور که در بالاتر نیز مثال زدیم کلمه ی سنسکریت "یجنا" در ایرانی به صورت "یزنا" و گاهی نیز "یسنا" به معنی ستایش گفته می شود). رودخانه ی گنگ همیشه همراه خدای هندوان، شیوا، وجود دارد و در تصاویر نیز این رودخانه از کنار هلال ماه او در حال جاری شدن است. از این رو وجود رودی به نام زمزم در کنار کعبه ی شیوا در مکه بسیار منطقی و محتمل است و اینکه این رود به تناسب با شیوا و هلال ماه نامگذاری شده است. همچنانکه در هندوستان نیز در کنار معابد شیوا همیشه روخانه ای مقدس جریان دارد. در زبان عبری "زمم" (همه حروف ساکن هستند و به صورت zmm تلفظ می شوند) معانی زیادی دارد مانند "بدذات"، "بازتاب" و "زمزمه کردن" که به نظر نمی رسد ازتباط معنایی زیادی با چاه زمزم در مکه داشته باشد.
عید الفطر (عید فطر) = در آیین برهمایی روزی وجود دارد به نام "عید پطر" . عید کلمه ی سنسکریت به معنی پرستیدن است و پطر به معنی جدّ و پدر می باشد. در فرهنگ سنسکریت در این روز مردم به پرستش ارواح نیاکان و پدران خود می پردازند. کلمات عید و فطر هیچکدام ریشه عربی ندارند.
وفات= وفات از کلمه ی سنسکریت "فیفات" آمده است و به معنی مرگ و مردن می باشد.
عرب=کلمه ی عربستان خود یک کلمه ی سنسکریت است و از واژه ی سنسکریت-ایرانی "عروا استان" گرفته شده است." عرَو" و "عرب" هر دو واژه هایی سنسکریت و ایرانی هستند زیرا حروف" و" و "ب" نیز جایگزین هم می شوند.  (مانند کلمه ی وایو در سنسکریت که در ایرانی باستان بایو گفته می شود به معنی باد.)  کلمه ی سنسکریت "عَرَوستان" از دو واژه ی " عرو" یه معنی اسب و "استان" به معنی سرزمین تشکیل شده است و در هند و ایران باستان به این منطقه سرزمین اسب می گفته اند زیرا مشهورترین و بهترین اسبها را داشته است.
 انصاری= ظاهرا کلمه ای عربی است اما از کلمه ی سنسکریت " انوصاری" به معنی پیرو و همراه گرفته شده است.

حجرالاسود= در حالیکه حجر کلمه ای عربی به معنی سنگ می باشد، "اسود" واژه ای سنسکریت از ریشه ی " اَشوِت" یا " اسوت" به معنای سیاه است. در آیین برهمایی سنگ سیاه اهمیت بسیار ویژه ای در پرستش شیوا دارد چرا که سمبل و نشانه ی "شیولینگ" یا آلت تناسلی شیوا است که با سنگ سیاه نمایش داده می شود. "شیولینگ" سمبل آغاز خلقت جهان در آیین برهمایی و خصوصا نیروی باروری و زایش است. در زبان سنسکریت به "شیولینگ" سنگ اشوت می گویند. سنگ واژه ای ایرانی-سنسکریت می باشد. در تمام معابد شیوا یا کعبه علیشواران در هندوستان، یک سنگ سیاه یا سنگ اسوت نیز وجود دارد که با روغن و شیر شستشو داده شده و برای تبرک لمس می شود. در دوران پیش از اسلام شیولینگ یا سنگ سیاه به عنوان نمادی شیوا، یکی از 360 بت درون کعبه بوده است.

شیعة= شیعة نیز واژه ای است که از ریشه ایرانی-سنسکریت "شیو+عَت" ساخته شده و به معنی پیرو شیوا می باشد. دلیل اصلی اینکه محمد پس از فتح مکه و نابود کردن تمام 360 خدای درون آن فقط به حجرالاسود دست نزد و آن را سالم نگه داشت این بود که حجرالاسود (سنگ اسوت در سنسکریت) نماد شیوا و (شیولینگ) بود و قبیله ی محمد (قرش یا کرس) از شیواییان بودند. یعنی از پیروان متعصب شیوا که در سنسکریت آن را شیو-عات می گویند. از این رو مشخص می شود که موسسان فرقه ی شیعة نیز ایرانی بودند و قصد داشتند با استفاده از این نام خود را پیرو مستقیم محمد نشان دهند.

 مکّه =  علاوه بر اینکه مکّه یکی از 1008 نام خدای برهمایی "شیوا" است، واژه ی  "مکّه ایشوار" در سنسکریت به معنی مکانی است که شیوا در آن حضور دارد.
رمضان= رمضان کلمه ای سنسکریت است که از ترکیب دو کلمه ی رم+ضان تشکیل شده. رم به معنی رام خدای برهمایی و ضان به معنی مدیتیشن و عبادت است. در آیین برهمایی رمضان ( رامادیانا/رامضیانا) به معنی عبادت رام بوده که برای این عبادت روزه می گیرند. رام (رمه- راما) در واقع یکی از تولدهای کریشنا (خدای دیگر برهماییان) است که در عصر "تترا یوگ" یعنی حدود یک میلیون و هفتصد هزار سال پیش روی زمین به دنیا آمده و بعد از دوران پادشاهی اش به آسمان عروج کرد. ماه رمضان توسط اقوام سبآیی نیز رعایت می شده.

 اسلام= اسلام که در عربی به صورت "ایسلام" تلفظ می شود کلمه ای سنسکریت است که از دو بخش "ایس+آلام" تشکیل و به معنی "جایگاه خدا" می باشد. "ایس" در سنسکریت یعنی خدا ( که گاهی نیز به صورت ایش تلفظ می شود) و "آلام" به معنی محل می باشد. (آلام به صورت آلایام نیز تلفظ می شود). بنابراین اسلام یعنی جایی که در آن خدا حاضر است و از آنجا که خدای قبیله ی محمد (قبیله آریایی قریش) شیوا بوده است، اسلام به معنی جایی است که در آن شیوا حاضر باشد. احتمالا چون پدر و پدربزرگ و نیاکان محمد همگی از پیروان شیوا بودند او دین جدید خود را به شیوا تقدیم کرد و نام آن را اسلام گذاشت یعنی "محل خدا" یا "معبد خدا".

 عاشورا= عاشورا یکی از اعیاد قریش در قبل از اسلام بوده. آنها در روز عاشورا روزه می گرفتند و در غروب آفتاب روزه خود را بازمی کرده و بعد جشن می گرفتند.  عاشورا روز مقدس و عیدی برای یهودیان عربستان نیز بود و آنها این روز را به همراه قریش جشن می گرفتند. بهودیان آن را عید یوم کیپور می نامند و اعراب آن را عاشورا. هنوز هم اعراب به رسم گذشتگان روز عاشورا را جشن می گیرند که در بین شیعیان خیلی بد تلقی می شود اما واقعیت این است که عاشورا عید اعراب قبل از اسلام بوده و هنگامی که محمد از مکه تبعید شد و نزد یهودیان مدینه دعوت شد دلیل اصلیش این بود که یهودیان، محمد را پیرو دین یهود می دانستند چون محمد دستور داده بود رو به اورشلیم عبادت شود و روز عاشورا (یوم کیپور) روزه گرفته شود و اولاد ذکور ختنه شوند و خیلی مسائل دیگری که از یهود اقتباس کرده بود برای همین هم در ابتدا یهودیان او را به مدینه دعوت کردند. طبق همان سنتی که قریشیان عاشورا یا یوم کیپور را جشن می گرفتند، محمد هم دستور داد تا مسلمانات جشن بگیرند و این در میان اعراب مسلمان باقی ماند. موارد دیگری مانند نخوردن گوشتهای حرام یهودیان و ختنه کردن پسران نیز در دین محمد باقی ماند به جز قبله که او در مخالفت با یهودیان مدینه آن را به کعبه تغییر داد. ( در فصل 12 دلیل و چگونگی این تغییر قبله کامل آمده/ در فصل 14 هم توضیح داده شده که عاشورا چگونه به هندوستان و آیین برهمایی ارتباط پیدا می کند).

رمی جمرات= اوبلیسک، ستونی است با قاعده مکعب که در رأس آن هرم قرار می گیرد. البته ستونهای رمی جمره هم به این شکل بودند اما امروزه دولت عربستان دور تا دور آنها را با دیوارهایی وسیع پوشانده و دیگر آن ساختار باستانی قابل مشاهده نیست اما با یک جستجو در اینترنت اشکال قدیمی اوبلیسک یا همان جمرات مشخص خواهد شد. اوبلیسک ساختاری باستانی و مقدس بوده که در تمدنهای باستانی به چشم می خورد اما مشهورترین آنها متعلق به سرزمین مصر است. البته این اوبلیسکها امروزه در میادین اصلی شهرهای بزرگ جهان خودنمایی می کند و محققین آنها را به فراماسونری نسبت می دهند که البته درست می گویند. ارتباط مستقیمی بین اوبلیسک و هرم و فراماسونری وجود دارد که البته در مصر باستان نام آن چیز دیگری بوده مثل نهضت ایزیس، یا نهضت آمون و...( برای مطالعه در این زمینه رجوع شود به فصل 15) اما اینکه اوبلیسک چطور راهش به صحرای عربستان باز شد و چطور جزو مراسم حج قرار گرفت داستانی خواندنی است. رجوع شود به فصل 14 که ارتباط جمرات و مراسم آن با مصر باستان، قوم یهود و آیین برهمایی شرح داده شده.

چرا کسی اجازه ندارد درون کعبه را ببیند؟
مقام کلید داری کعبه بالاترین مقام در میان قبایل عرب بوده و هست. به جز کلید دار کسی حق ورود به آن و دیدن داخل آن را ندارد. چرا؟ کلید داری کعبه از ابتدای احداث آن در دست قبیله ای از قوم عاد بوده و سپس به قبیله ی قریش داده شده و بعد از فتح مکه توسط مسلمانان، محمد کلید داری آن را به یکی از نزدیکان خودش  به نام "بنی طلحه" سپرد و دستور داد که تا زمان قیامت کلید دار کعبه از قبیله ی "بنی شیبه" انتخاب شود که تا کنون نیز این کلید در خاندان آنها باقی مانده است.
اما اگر چیز غیر معمولی در خانه ی خدا وجود ندارد، چرا کسی حق دیدن آن را ندارد. اگرچه در سالهای اخیر عکسهایی از درون کعبه گرفته شده اما هیچ کدام محتوی کامل وسایل آن را نه نشان می دهند و نه از آن نام میبرند. لیستی که از اشیاء و وسایل داخل کعبه توسط عربستان منتشر می شود یقیناً نمی تواند بی غرض باشد و حقایق را افشا کند.
مورخین بر اساس مواردی که در بالا شرح داده شد معتقدند که درون کعبه تا به امروز نشانه های آیین برهمایی حفظ شده است و اعراب هرگز از آیین باستانی نیاکان خود دست نکشیده و آنچه مربوط به تاریخچه ی تاسیس و قدمت کعبه است همچنان در آن نگهداری می شود. از جمله این آثار می توان به  آیاتی از کتاب "بهاگاواد گیتا" اشاره کرد که مربوط به آموزشهای کریشنا می باشد، تصویری از کریشنا در دوران کودکی در آغوش مادرش و تصویری از یک پرنده ی افسانه ای ( که احتمالا گارودا- پرنده ی افسانه ای و مرکب کریشنا بوده).

ادامه در قسمت سوم