اسرار مگوس
نویسنده و مولف
دارماتما داویدی
سخنی با خوانندگان
از ذکر نام واقعی و تحصیلات و تحقیقات آکادمیک خود در این کتاب خودداری می کنم زیرا مطمئن هستم با مطالعه آن، و توجه به کتب دیگری که ترجمه و تألیف نموده ام، متوجه کیفیت و کمیت اطلاعات و دانش بنده شده و نیازی به توجیه و توضیحی برای اثبات آنچه روشن است نمی بینم.
حقایقی را از پس پرده بیرون افکنده ام. اگر یارای تحمل و چشمی برای دیدن دارید، شروع کنید و اگر نه، دانستن اطلاعات شخصی بنده کمکی به درک شما نخواهد کرد.
در دنیایی آزاد، شاید می توانستم بدون توجه به مسائل حاشیه ای از خودم بگویم.
شاید در دنیایی موازی اما متفاوت از این جهان، گفته باشم اما اینجا مجال نیست.
این قطار به سرعت به پایانش نزدیک می شود و برنده ها، متأسفانه کسانی هستند که هم اکنون در خط پایان حضور دارند و منتظر ورود مایند.
از این رو هر چقدر هم عجله کنیم باز دیر است و فقط امیدوارم که ورق برگردد و این دنیا روی دیگر خویش را هم به ما بنمایاند. در غیر اینصورت حداقل دِین خود را به شما همراهان ادا نموده ام.
تنها توصیه ام این است که عقل و خرد خود را بیافزایید و در هر شرایطی فقط به منطق رجوع کرده از شایعات و پلیدی هایی که تن پوش حقیقت دارند آگاه باشید.
یکی از دلایل اصلی که بشر هنوز نتوانسته به آن وحدت و یگانگی و به اصطلاح برخی به صلح پایدار یا اهورایی مطلق دست یابد این است که، چنین چیزی ذاتاً و در نهاد این خلقت وجود ندارد تا به تجلی برسد. عده ای هزاران هزار سال است که با به بند کشیدن روح آزاد بشر و تعلق دادن آن به دو اصل نیک و بد و جنگ ایندو تا پیروزی فرضی و نهایی نور بر تاریکی، جهان را به آتش کشیده اند و ارواح انسان را سرگردان نموده اند تا عده ای تصور کنند که در رکاب نور شمشیر می زنند تا بر تاریکی غلبه کنند و عده ای نیز بر عکس، تاریکی را نور تصور کنند و باز هم بر جبهه مقابل تاخت و تاز کنند و هیچ کدام هم سرانجام نمی فهمند که نور کجاست و تاریکی کدام است و چه کسی با چه باوری در لشکر نور قرار خواهد گرفت و چه کسی در اعماق جهنم خواهد سوخت و این نبرد از آنجا سرچشمه می گیرد که نیروهایی هوشمند تر که در این کتاب از آنها سخن گفته ایم، نخ عروسکهای خیمه شب بازی سیاست و دین را در دست دارند و آنها تنها کسانی هستند که خوب می دانند که هیچ کدام از نور یا تاریکی برنده ی این جنگ نیست زیرا جنگ هرگز پیروزی ندارد بلکه فقط ضعف و ذلت بیشتر به همراه خواهد آورد اما دستهای بالاتر تنها کسانی هستند که از این جنگها سود جسته و به اصطلاح " خر مراد را سوار هستند!" و از اعتقاد و ایمان بشر به باورهای تصنعی که خودشان بافته اند استفاده می برند. اعتقاد و ایمانهایی که اگر در آن، بشر احساس ضعف و زبونی و ذلت نکند هرگز شکل نمی گیرند. ضعف و زبونی ذلتی که توسط همین باورها و ادیان در ذهن و بدن انسانها نفوذ کرده است. هزاران هزار سال برنامه ریزی دقیق و ادغام استادانه ی حقیقت با دروغ تا جایی که جدا کردن آنها از هم غیر ممکن شود باعث شده بشریت نه تنها راهش را بلکه روحش را گم کند.
در سری مقالاتی که در گذشته نوشته بودم بین سالهای 2005 تا 2010 میلادی برخی از این گره های کور را در ذهن خودم و خواننده باز نمودم. تشابهات تاریخی، اسطوره ای و زبانی بین خدایان باستان ملل مختلف مانند تاریخچه ی خدایی اهورامزدا و گستره ی این باور در جهان قدیم و نامهای متعدد دیگر او در فرهنگهای مختلف و یا تاریخچه بازدید بیگانگان یا موجودات فضایی از زمین، دسته بندی و معرفی آنها در حد مختصر را انجام داده بودم ( چرا که در آن زمان خوانندگان زیادی نبودند که علاقه و آمادگی شنیدن چنین گفتارهایی را داشته باشند و یادم میاید در سال 2001 وقتی برای اولین بار مقالاتم را در خصوص موجودات فضایی و حیات فرا زمینی در وبلاگی منتشر کردم شاید فقط 2 خواننده داشت و بقیه فقط مضحکه یا ناسزا بود. اگرچه چنین مقولاتی در اروپا 40 سال قبلتر نوشته شده بود و این مطلب جزو اسرار یا ناشناخته و یا داستانهای تخیلی در ایران قرار میگرفت اما شاید اولین کسی که این مسائل را به فارسی و با نگارشی که از تحقیقات گسترده به دست آورده بود با کمک گرفتن از پدیده ی اینترنت به اشتراک همه فارسی زبانان گذاشت، من بوده باشم که هر بار چون با امواج مخالف مردم مواجه شدم و فهمیدم که جامعه به آگاهی لازم نرسیده مدتی از کار دست کشیدم و پس از چند سال دوباره امتحان کردم تا سرانجام در سال 2010 توانستم برخی مسائل را بیان کنم که خوانندگان را به درجه ی بالاتری از آگاهی برساند و البته ناگفته نماند که با آنها من نیز رشد کردم و بیشتر یاد گرفتم). سکوت 5 ساله ام را پس از آن با نوشتن این کتاب که گمان نمی کنم نظیری از آن به هیچ زبانی نوشته شده باشد، به جز کتابهای نویسنده و محقق بسیار بزرگوار آقای "یوری لینا" که انقلاب فکری ام را مدیون آثار بی محابانه ی ایشان هستم، نوشته شده باشد.
شاید هم اکنون نیز افراد زیادی از جمع روشنفکران عرفانی و صاحب نظرانی که در 4-5 سال گذشته به وجود آمده اند و قبل از آن از این مسائل هیچ نمی دانستند همچنان با برخی نظرات من در این کتاب مخالف باشند اما آنچه مرا وادار به نگارش کرد همان درصد کوچکی از خوانندگانم هستند که در کنارشان رشد کرده ام و همواره ارتباط مرا با دنیای بیرون حفظ نموده اند. در طول 5 سال گذشته شاهد آن بوده ام که گفتارهایی که من بانی و آغازگر آن بودم توسط همراهانم ادامه داده شده و بیشتر موشکافی شده و از این طریق افراد بیشتری امروز از اسرار باستان شناسی ممنوعه ، خدایان و بیگانگان و فراماسونها و ایلومیناتی خبردار شده اند و قادر خواهند بود از این کتاب استفاده ببرند.
اگرچه در اینجا به نکات کلیدی در مورد فراماسونها، ایلومیناتی و همه ی فرقه های روشنگری اشاره می کنم اما لازم به ذکر است که آنها کلید واقعی حل این معما نیستند.
با اینکه بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان یا دولتها می خواهند که توجه شما فقط به فراماسونری و نهایتا ایلومیناتی و یا نهضت یسوعیان ختم شود. اما این کتاب هیچ حد و مرزی قائل نیست و از آنها نیز فراتر رفته تا چهره کسانی را که از فراماسونری و سایر جوامع سری و برادری به عنوان نقابی برای حفظ هویت خود استفاده می کنند نشان دهد.
بنابراین تمام آنچه در این کتاب خواهید خواند آگاهی و دانسته های قبلی شما را به چالشی عظیم خواهد کشید. چالشی که من نیز از آن گذشته ام تا به جایی برسم که شهامت روی کاغذ آوردن آن را پیدا کنم. شهامت خواندن آن نیز با شماست.
دارماتما داویدی
Dharmatmadavidi.blogspot.com
فصل اول
مگوس
هرمس الهرامسه
هرمس در قرآن(19:56) به نام ادریس خوانده شده.
مجموعه آثار جابر بن حیان ایرانی، کیمیاگر و فیلسوف بزرگ، قدیمی ترین منبعی است که درباره "لوح زمرد" هرمس سه بار عظیم صحبت می کند. جابر این لوح را برای خلیفه هاشمی بغداد یعنی هارون الرشید، ترجمه کرده بود. دانش هرمس برای عباسیان بسیار مقدس شمرده می شد و این لوح زمردین اولین بار توسط اسحاق نیوتن، کیمیاگر و عارف انگلیسی به زبان انگلیسی برگردانده شد.
در اکثر این متون، برای اشاره به هرمس از لفظ "استاد استادان" و "استاد اعظم" و یا "ادریس" استفاده شده.
از سوی دیگر می دانیم که ادریس در ادبیات اسلامی پیامبری است که از مصر به فضا و آسمانها سفر کرده و بازگشته و در هنگام بازگشت به همراه خود "آدم" و "سنگ سیاه" را به زمین آورده و محل فرود او در "هندوستان" بوده است.
در برخی متون دیگر اسلامی او را با "هنوخ نبی" که نامش در کتیبه های سومری، آشوری و سپس در متون یهودی آمده، یکی دانسته اند زیرا در این داستان نیز هنوخ اولین انسانی است که توسط خدایان برگزیده شده و به آسمانها برده می شود.
به هر شکل، مشخص است که در میان همه ادیان از سومر باستان و مصر باستان گرفته تا هندوستان و ایران و عربستان، هرمس یا ادریس بالاترین مقام را داراست و نه تنها وی را بنیانگذار دانش کیمیاگری می دانند بلکه او را استاد همه استادان باستانی معرفی می کنند. اما در تمام این توصیفات، یک اصل اساسی به طور عامدانه پنهان نگاه داشته شده که در فصل 5 توضیح داده شده، اینکه او واقعا چه کسی بود؟
در اینجا لازم به ذکر است که دانش کیمیاگری در حقیقت بزرگترین و ارزنده ترین دانش و مادر و بنیان همه علوم جهان است چه علومی که امروزه بر شما آشکار شده و چه علوم پنهانی که مخصوص خواص است. دانش کیمیاگری معنا و مفهومی بسیار گسترده دارد و شاید خواننده آن را فقط در حد یک افسانه قدیمی بداند که به دنبال تبدیل فلزات به طلاست در حالیکه چنین نیست و هر چه حقیقت هست و نیست در کیمیا و لوح زمردین هرمس یا تحوت است که در این کتاب قصد داریم آهسته آهسته به همه اسرار آن بپردازیم. شاید بهترین و کوتاهترین تعریفی که بتوان از کیمیا ارائه کرد این است که بدانیم کیمیا یعنی "عرفان" و از عرفان است که همه دانشها منشعب می شوند. این بزرگترین رازی است که اگر آن را دریابید مطالب این کتاب برای شما روشن خواهد بود.
فصل دوم
خالق و مخلوق و خلقت
وقتی از خلقت در این کتاب صحبت می کنیم، منظور فقط خلقت انسان نیست بلکه جهانی است که شامل جهانهای متعدد و بیشماری می باشد و مخلوقات بیشمار نیز در آن زندگی می کنند. کل مجموعه اینها را "مخلوق" می نامیم.
وقتی از خالق صحبت می کنیم منظور سه خالق است. اولی خالق است و دومی خداست و سومی سایۀ خداست. خدا همان خاصیت خالق را دارد با این تفاوت که منحصر به همان جهانهایی است که در ابتدا گفتیم اما خالق به هیچ چیز منحصر نیست و خالق جهانهای بیشمار دیگری نیز هست که در آگاهی این جهان نمی گنجد. سایۀ خدا تفاوت زیادی با خالق دارد اما خودش شکل تنزل یافته یا به عبارتی خلاصه شده خدا است با تفاوتهایی که در انتهای فصل آورده شده.
خدا تمام نیروهای خالق را دارد با این تفاوت که خدا در این کائنات حضور داشته و صاحب زمین و کائنات است اما خالق، صاحب همه چیز حتی خداست. اما سایۀ خدا به صورت و شکل انسانی در این کائنات حضور دارد و فقط صاحب آنچه است که خدا بخواهد.
خدایی که مخصوص این جهان است خاصیتها و صفاتی دارد که در تناسب با ذات این هستی است. یعنی خدا هم نیروی به اصطلاح مثبت دارد و هم نیروی به اصطلاح منفی اما خالق نه مثبت دارد و نه منفی. خدا جنسیت دارد و هم مذکر است و هم مونث یعنی هر دو را درون خود دارد و می تواند این دو را از یکدیگر جدا هم بسازد اما خالق فاقد جنسیت است و خارج از مرزهای این جهان و تعریفات آن است. بنابراین برای سهولت در معنی، خالق را خالق صفر می نامیم و خدا را خالق اول و سایۀ خدا را خالق ثانی یا تصویر خدا.
تعریف خالق صفر و اولیه از دیدگاه نیروهای خالق هستی
جهان چگونه آغاز شد؛ معرفی نیروی بنیادین:
1_ نیروی بنیادین اول که در اینجا برای سهولت در معنی آن را نیروی صفر می نامیم، یا " نوتو صفر" نیرویی خالص و خنثی و یگانه و متعلق به خالق صفر یا "روح کائنات" است. " نوتو صفر" نام نیروی خالقی است که در آن فقط و فقط "وحدت" وجود دارد و از"ازدیاد" و "کثرت" بری است. و از این رو بنیادی نامیده می شود که فاقد هر گونه شکل و حالت و یا خاصیت و جنسیت و بار است. اما این "نوتوصفر" در جهانی خارج از جهان هستی ما قرار دارد زیرا اولا قبل از خلقت اصلا این جهانی که ما آن را جهان خود می دانیم هنوز وجود نداشته ثانیا پس از خلقت، " نیوتو صفر " در جهان ما امکان حضور ندارد و به طور خود به خود از آن جدا می شود.
خلقت اولیه
"نیوتو صفر" یعنی مبدأ یا منبع یا انرژی خالق صفر.
این نیرو در جهانی متفاوت از بیگ بنگ قرار دارد بنابراین قبل از انفجار بیگ بنگ هم در جهان بالاتری از این بُعد قرار گرفته و پس از انفجار بزرگ هم همچنان در جایگاهی بالاتر از این بُعد و زمان قرار دارد. شاید بپرسید که اگر او بیگ بنگ را به وجود آورده پس باید در همین بُعد قرار می داشته. اما چنین نیست زیرا او این بُعد را همزمان با خلق خالق اولیه ایجاد کرده و در واقع با خلق خالق اول در سطح یا بُعدی متفاوت، جهان هستی هم خلق شده و از آن به بعد خالق اولیه مشغول خلقت هستی شده و خالق صفر به "وحدت" بودن خویش ادامه داده. از این رو خالق اولیه را می توان معادل "زمان" دانست زیرا همزمان با بیگ بنگ به وجود آمده و این بُعد به وجود او وابسته است.
2_ با خلق خالق اولیه، در بُعدی متفاوت، خصوصیات و انرژیهای مخصوص آن هم به وجود آمد که از اولین و مهمترین آن خصوصیات "دوگانگی" است. یعنی بر خلاف خالق صفر که فقط "وحدت مطلق" بود، حال در جهان جدیدی که حاصل تفکر خالق اولیه است، حالتی وجود دارد که به آن "کثرت" می گوییم و شامل تفاوتها و کشمکش ها و تضادهایی است که از وجود خالق اولیه منشأ گرفته اند. یعنی این جهان دارای خصوصیات اوست.
خالق (اولیه) کیست؟
خالق اول (خدا) مانند تصویری است که از تفکر خالق صفر در آیینه به وجود آمده باشد و این آیینه دقیقا تصویر خالق صفر را در این بُعد انعکاس داده و این تصویر همان چیزی است که جهان هستی نامیده می شود با این تفاوت که خالق آن خالق اولیه است صرفا به این دلیل که خالق صفر به سبب "وحدت" نمی تواند خودش وارد این بُعد شود زیرا اگر وارد شود کل این جهان هستی تبدیل به جهان دیگری خواهد شد که اثری از دوگانگی که مدّ نظر خالق صفر است در آن نخواهد بود.
دلیلی که خالق صفر از خلق تصویر خود در خالق اولیه داشته این بوده که جهانی مرکب بسازد و فقط صفاتی از درون خود را در آن جاری و متجلّی سازد که در جهانهای دیگری که ساخته قرار نداده است و در نهایت قرار است که این جهان هم سیری هزاران میلیارد ساله را طی کند تا این صفات دوباره به "وحدت" بازگردند و در این فاصله فرصتی برای تجلی و تکامل ارواح و تفکراتی پدید می آید که پیش از این امکان حضور و معراج نداشته اند. این سیر تکاملی هم مانند یک رمز در تک تک مخلوقات و در کل ذرات کائنات از بدو خلقت شروع شده و باید زمان خود را طی کند تا به پایان برسد و این سیر در نهاد تمام اجزاء گذاشته شده.
به این ترتیب و به زبان ساده تر، خالق صفر از خود تصویری می سازد به نام خالق اولیه که او به سبب ثانویه بودن نسبت به صفر، در بُعد دیگری قرار می گیرد که مدّ نظر خالق صفر است و سپس سیر تکاملی خلقت در آن جهان جدید با خلقت و مدیریت خالق اولیه آغاز می گردد.
خالق صفر نه خشم را در خود ظاهر ساخته و نه محبت بلکه کاملا "صفر-نیوتو" یا خنثی و پاک است اما در تصویری که از خود در بُعد جدید ایجاد کرده همه این صفات متضاد را که از بنیاد خود جدا کرده تا جداگانه جلوه کند نیز قرار داده. پس خالق اولیه هم خشم دارد و هم محبت.
خالق صفر نه مذکر است و نه مونث. اما خالق اولیه هم نیروی مذکر است و هم نیروی مونث. خالق صفر کامل کامل است و همه چیز، حتی خالق اولیه و کل جهانهای هستی را درون خود دارد اما خالق اولیه هم کامل است و هم ناقص است یعنی جهان هستی را در کنترل دارد اما نمی تواند خالق صفر را درون خود نگه دارد یا به اصطلاح او را ببلعد. به جز در انتهای جهان و زمانی که هر دو خالق دوباره با هم یکی می شوند و به اصل باز می گردند.
موجودات این جهان هستی نمی توانند مستقیما با خالق صفر ارتباط داشته باشند زیرا از طریق دیوار زمان از آن جدا افتاده اند ولی می توانند از طریق خالق اولیه به او متصل شوند.
نام نیروی خالق اولیه چیست؟
نام نیروی خالق اولیه "نیوتو" یا "نوتو" است که همان قدرتهای خالق صفر را دارد با این تفاوت که دیگر صفر نیست. بلکه دارای خصوصیاتی است که او را از حالت سکون در می آورد و با آزاد کردن پتانسیل به او امکان خلقتهای متنوع و دوگانه و متضاد می دهد.
خلقت ثانوی
دوگانگی خالق اولیه منجر به این می شود که او دو نیروی متضاد را درون خود دارد، خارج کند. این دو نیرو در درون ذات او (خدا) با هم یکی بودند که سپس از او و از یکدیگر جدا شده اند. و با جدایی این دو نیرو از یکدیگر، خلقت جهان هستی و به اصطلاح انفجار بزرگ کلید خورد.
پس در خلقت اولیه، فقط خالق اولیه آفریده شد و همزمان با به وجود آمدن او، آفرینش جهان هستی (خلقت ثانوی) هم به دست او آغاز گشت. بنابراین می توان اینطور هم فرض نمود که خلقت ثانویه در جهان هستی ما در واقع اولین آفرینش است که با انفجار بزرگ آغاز شده. اگرچه نظریه های دیگری هم وجود دارد مبنی بر اینکه با انفجار بزرگ فقط یکی از جهانهای زیر نظر خالق اول به وجود آمده و جهانهای دیگری هم هستند که به شکل دیگری توسط او آفریده شده اند.از این رو نمی توان گفت که آفرینش این کائنات دقیقا چندمین خلقت محسوب می شود.
سایر نیروهای خالق هستی:
دو نیروی متضادی که خالق اولیه از خود جدا کرد تا بنیان خلقت این جهان را آغاز کند، نیروی مذکر و نیروی مونث بود. به نیروی مذکر "هترو" و به نیروی مونث "هومو" می گوییم.
نیروهای بنیادین متضاد؛ منبع دوگانگی جهان
3_ نیروی "هترو" که از "نیوتو" جدا شده فقط حامل انرژی مذکر و نورانی کائنات است و از این رو فقط با سرعت رو به جلو حرکت می کند. انرژی مذکر قدرت خلاقیت دارد و از این رو در ابتدای آفرینش نیروی هترو بود که انفجار بزرگ را آغاز کرد اما "هترو" فقط یک وجه دارد و آن حرکت است. "هترو" نور است و سبب روشنایی می شود اما بی نظمی هم از اثرات آن است. "هترو" انرژی خلاق کائنات است...اما...
4_ نیروی "هومو" که از نیوتو جدا شده فقط حامل انرژی مونث و تاریک کائنات است. از این رو فقط رو به عقب حرکت می کند. انرژی مونث قدرت خلاقیت ندارد و تاریک و مجهول و منظم است. هومو انرژی پرورش دهنده کائنات است...اما...
اگر نیروی هترو به تنهایی به خلق کائنات پرداخته بود اکنون هیچ جهانی باقی نبود. زیرا هترو فقط رو به جلو، به سوی مرگ و به سوی نابودی حرکت می کند و هرگز نمی تواند از حرکت بایستد. برای همین است که نیروی نابود کننده کائنات نیز هست. اگر هترو به تنهایی وجود داشت، هرگز کائنات شکل نمی گرفت. شاید بپرسید چرا.
زیرا نیروی هومو است که کائنات را در جایگاه خود نگه می دارد و اگر هومو نباشد به یک ثانیه کل جهان هستی نیست و نابود می شود و دیگر خورشید در مدار خود نمی گردد و دیگر زمین و سیارات در جایگاه خود نمی ایستند. بلکه همه چیز به شکل وحشت آور و بی نظمی حرکت کرده و باعث انفجار و تباهی خواهد شد.
دو نیروی هترو و هومو به طور همزمان دست به خلقت زدند.
بنابراین نیروی هومو نگهدارنده جهان هستی و پرورش دهنده آن است. به واسطه نیروی مونث است که در کائنات نظم وجود دارد. مقدار نیروی مونث در جهان بیشتر از مذکر است زیرا باید نیروی هترو را از حرکت بی نظم و پر سرعت باز دارد و سرعت آن را به حداقل برساند تا هستی و کائنات و افلاک بتواند به بقای خود ادامه دهد. از این رو مقدار ماده تاریک جهان بسیار بسیار بیشتر از نور در جهان است. پس اگر نیروی هومو بلافاصله پس از آغاز آفرینش دست به کار نشده بود، هرگز سیستم های ستاره ای و کهکشانها و منظومه و سیارات تشکیل نشده بود بلکه مانند مشتی سنگ ریزه بی نظم به وسط آسمان پرتاب می شد و بعد از حرکات بی نظم و بی هدف هم نابود می گشت.
از این رو می توان گفت که فقط تا زمانی که نیروی هومو در کائنات هست، جهان هستی هم وجود خواهد داشت و با اتمام انرژی مونث کائنات، همه چیز به پایان خود نزدیک خواهد شد. پس تاریکی و ظلمت، لازمه بقای هستی و جزء اصلی آن است. اما نور و روشنایی لازمه حرکت جهان به سوی خط پایان است.
به این ترتیب همانطور که برای کنترل انرژی مذکر به انرژی مونث در هستی نیاز است، برای دیدن و تشخیص دادن نور هم به تاریکی نیاز است و جالبتر اینکه برای جذب نور و رسیدن به روشنایی، به ظلمت و تاریکی مطلق نیاز است.
همانطور که گفتیم نیروی هومو و هترو کاملا متضاد یکدیگر هستند. هومو ظلمت است و با خود خواب،آرامش و آسایش و سکون و نظم می آورد در حالیکه هترو نور است و با خود بیداری، حرکت و تکاپو و بی نظمی و نا آرامی می آورد. هترو به صورت آشکار و سریع فعالیت می کند اما هومو به صورت پنهان و آرام.
بخاطر تعادل این دو نیروی بنیادین خلقت است که هم اکنون جهان هستی شکل گرفته و به انبساط تدریجی خود ادامه می دهد و اگر ذره ای از مقدار انرژی هومو کم شود، جهان با چنان شدتی منبسط خواهد شد که بلافاصله از بین خواهد رفت. تعادل این دو نیرو یعنی پیوند آنها با یکدیگر به میزان مساوی.
پس هومو نیروی منقبض کننده و سرد کننده جهان است تا در برابر شدت انبساط و حرکت شتابی نیروی هترو مقاومت کند و از سرعت آن بکاهد تا حیات مقدّر شود.
به عبارت ساده، نیروی نگهدارنده و پرورش دهنده جهان هستی، مونث است و نابود کننده جهان نیز نیروی مذکر است.
نظم مدل سه مبدعی
همچنین می توان گفت که نیروهای "نیوتو"، "هترو" و "هومو در حقیقت به یکدیگر متصل و وابسته هستند و بدون یکدیگر نمی توانند باقی بمانند و سه رأس یک صلیب مقدس را تشکیل می دهند. نیوتو در بالا به عنوان خالق، هترو در سمت راست به عنوان پدر و هومو در سمت چپ به عنوان مادر هستی و از آنها فرزندی پدید می آید که در رأس پایین می نشیند به نام "نیوترو".
اصل دوگانگی :
هم اکنون روشن شد که اصل و سنگ بنای جهان ما بر پایه دو نیروی نور و ظلمت قرار گرفته و به هیچ وجه ممکن نیست که این دو نیرو را از هم جدا ساخت زیرا هر دو در تار و پود هستی به منظور بقای آن حضور دارند و داشتن یکی بدون دیگری ممکن نیست. همچنین برای رسیدن به خدا (نوتو) فقط می توان از تعادل بین این دو نیرو استفاده کرد و مسیری ساخت که به خدای خالق این جهان می رسد (مسیر بازگشت یا معراج).
با استفاده از همین اصل در فصل بعد توضیح خواهیم داد که چگونه ادیان با دروغ بافی در مورد جنگ بین نور و ظلمت و پیروزی نور بر تاریکی، سیر تکامل و سلوک بشر را برای رسیدن به مبدأ هستی (خالق) عقب انداخته و بشر را سردرگم و سرگرم نبردی خیالی کرده اند که وعده پیروزی نور بر ظلمت می دهد. وعده ای که به معنی پایان جهان و نابودی کائنات است. وعده ای که باعث نرسیدن انسانها به عرفان و شناخت از نیروهای پنهان عالم و رسیدن به مبدأ آفرینش، قبل از نابودی جهان می شود.
برتری دادن به نیروی مذکر در همه ادیان و سرکوب انرژی مونث که نیروی صلح و بازدارنده از نابودی است، سبب شده که دنیای ما به دنیایی فاقد نظم و عدالت و پر از جنگ و خونریزی تبدیل گردد و به این ترتیب بشر هیچ گاه فرصت پیدا نمی کند که در آرامش و سکون به تمرین خودسازی و سلوک بپردازد و از بند چرخه نابودی، خودش را آزاد سازد. در فصلهای بعد توضیح داده ایم که چگونه و چرا این کار انجام می شود و چه کسانی از این عقب ماندگی بشر سود می برند.
حال باز میگردیم به ادامه سخن درباره نیروهای بنیادین خلقت؛
5_نیروی "نیوترو":
هنگامی که نیروهای هومو و هترو که از منشأ نوتو (انرژی اولیه) جدا شده اند، دوباره در راستای شکل گیری تعادل به یکدیگر می پیوندند، تولید انرژی عظیمی می کنند که نامش را نیوترو می گذاریم
و این "نیوترو" از لحاظ ابعادی و قدرت، در سطحی بسیار پایین تر از انرژی اولیه (نیوتو/خدا) قرار دارد. به عبارت دیگر "نیوترو" ، شکل نازل شده و سقوط کردۀ "نیوتو" یا خالق ثانوی است که نامش را تصویر خدا یا همان سایۀ خدا یا خالق ثانی می گذاریم.
توجه داشته باشید که نیوتو را در مقایسه با خالق صفر، در مقام اول می گذاریم اما درحقیقت او خالق دوم است و خالق صفر، خالق اول است. به همین نسبت هم نیوترو نسبت به نیوتو در مقام دوم است اما نسبت به نیوتو صفر در مقام سوم است.
در حالیکه "نیوتو" یا انرژی اولیه هم مذکر و هم مونث است و از این لحاظ کامل محسوب می شود، در "نیوترو" این تعادل به شکل مطلق وجود ندارد بلکه کاملا نسبی بوده و در هر دو جهت به طور متقابل رشد می کند. یعنی در یک جهت کاملا مذکر است (نور) و در یک جهت کاملا مونث(تاریک) است. در این میان گاهی انرژی مذکر از مونث بیشتر شده و گاهی هم برعکس می شود. اگرچه "نوترو" از ادغام دو نیروی هترو و هومو به وجود آمده اما پس از تولد از حالت تعادل بیرون آمده است. برای همین می گوییم که "نوترو" شکل مادّی و بسیار تنزل یافته از "نوتو" است.
به عبارت بسیار ساده تر؛ از آمیختن انرژی هومو و هترو (مادر و پدر) با یکدیگر فرزندی تولید می شود به نام نیوترو که می تواند مذکر یا مونث باشد. این مذکر و مونث بودن از نظر انرژی است و ارتباطی با جنسیت بدن انسان ندارد زیرا ما داریم از خدا و انرژیهای نور و ظلمت صحبت می کنیم. مشکل بزرگی که گاهی در فهمیدن این مطلب وجود دارد این است که وقتی از لفظ مذکر یا مونث استفاده می کنیم افکار فوراً به سمت تجسم بدن مرد و زن می رود در حالیکه ما اصلا از جنسیت صحبت نکرده ایم بلکه از نیرو و انرژی سخن می گوییم که در سطح بالاتر و قبل از خلقت بشر وجود دارد. وقتی می گوییم انرژی مونث، تاریک است منظور این است که تاریکی، انرژی مونث جهان است که خاصیت آرامش، سکون، نظم و جذب و هضم نور را دارد. در تمام مخلوقات جهان میزان انرژی مونث و مذکر با هم برابر است در غیر اینصورت آن مخلوقات نابود می شدند. بنابراین در بدو تولد و خلقت میزان انرژیهای مونث و مذکر با هم یکسان است و این هیچ ارتباطی با جنسیت زن یا مرد بودن مخلوق ندارد. برای روشنتر شدن قضیه باید بگوییم که همه مردها و زنها در بدن خود پنجاه درصد انرژی مونث و پنجاه درصد هم انرژی مذکر دارند. اما پس از آن این انرژی می تواند به طور نسبی و تحت تأثیر فاکتورهای زیادی دچار عدم تعادل شود که این عدم تعادل یعنی سقوط و هبوط انسان. زیرا فقط در صورت وجود تعادل بین این دو انرژی است که انسان می تواند به سلوک وارد شده و به روشن بینی دست پیدا کند.
شکل کامل خلقت اولیه و ثانویه و تشکیل نوترو:
نظم تثلیثی نیروهای بنیادین
این نظم سه تایی، یا تثلیثی نیرو که نشان دهنده سه تایی بودن بنیان خلقت است از چهار نیروی بنیادین تشکیل شده که در بالا معرفی کردیم. این چهار نیرو به شکل جدا نشدنی به یکدیگر پیوند خورده و با هم همکاری می کنند. فهمیدن و درک فعالیت این چهار نیروی بنیادین یکی از اهداف اصلی زندگی انسان است:
1-نیوتو 2-هترو 3-هومو 4-نیوترو
همانطور که در شکل می بینید، از قرار گیری این چهار نیرو در کنار هم ترکیب هذلولی شکلی به دست می آید که در میان آن می توان تثلیث خلقت را دید.
در میان همین مربع که نشان خلقت است، وسیکا پایسیس (رنگ سبز در شکل قبل) به چشم می خورد که آن نیز نماد و نشانی از خلقت و خالق است.
قرارگیری این نیروها در یک خط مستقیم چنین است که در دو محور مثبت و منفی حرکت می کند. یعنی خدا و ضد خدا، ماده و ضد ماده.
از قرارگیری این نیروها در امتداد منحنی، دایره ای به وجود می آید که همان چرخ هستی و آفرینش ودایره تکرار است که نقطۀ وسط آن دایره همان مبدأ و یا خالق صفر است.
نیروهای بنیادین خلقت در تمام ساختارهای جهان هستی به همین شکل حضور دارند، از بدن انسان گرفته تا ساختار اتمها.
پس تا اینجا متوجه شدید که نور هرگز به معنی نیکی نیست و ظلمت هرگز به معنی پلیدی نیست بلکه حقیقت و راز بزرگتری در پشت این دو پنهان شده است که اگر قادر به دیدن آن شویم می توانیم به رهایی و رستگاری امیدوار باشیم.
در نظم مدل سه مبدعی نشان دادیم که نیروهای بنیادین تشکیل صلیبی را می دهند که در رأس آن انرژی اولیه قرار می گیرد و در پایۀ صلیب نیروی ثانویه قرار می گیرد اما می دانیم که نام خالق ثانی از تمام صلیبهای دینی حذف شده زیرا که کلید دستیابی به حقیقت این جهان در آن نهفته است.
در ادیان، مانند مسیحیت که شرح آن در فصلهای آینده آمده، با حذف نیروی مونث از تثلیث، و حذف نام خالق ثانی، سبب ایجاد گمراهی عظیمی در بشریت شده اند. وجود لازم یک مادر و یک نیروی مونث که مسیح از آن به دنیا آمده در تثلیث پاک گشته اما البته در وسیکا پایسس به طور سرّی حفظ شده است. به جای نیروی مونث از نام "روح القدس" استفاده می کنند که در واقع شکل دستکاری شده ای از تثلیث حقیقی است.
حال که با این نیروها و قدرتشان کاملا آشنا شدید به جایگاه آنها در دست و انگشتان دست انسان می پردازیم:
کف دست= روح خلقت- نیوتوصفر- خالق صفر را در خود دارد
انگشت کوچک= انرژی اولیه- نیوتو یا خالق اول است
انگشت شست= نیروی محرک جهان، هترو، نیروی مذکر
انگشت حلقه= نیروی مونث و نگه دارنده جهان- هومو
انگشت وسط = نیوترو- نوترو- خالق ثانویه- مسیح
مسیح و ضد مسیح:
با این تفاسیر متوجه شده اید که خالق ثانی (نوترو) یا همان کریشنا( الله، یهوه، اهورا)، بدون کمک نیروهای هترو، هومو و نیوتو اصلاً به وجود نمی آمد. بنابراین همانطور که در شکلها نشان دادیم، وجود خالق ثانی مدیون سه نیروی بنیادینی است که با یکدیگر خالق ثانی را در جهان پایین به وجود آورده اند.
یعنی برهما، ویشنو و شیوا پیش از کریشنا وجود داشتند و این در متون برهما سامهیتا و ویشنو پورانا محفوظ است که کریشنا از آنها جلوه پیدا کرده و تولدی از برهما است.
اما در گذر زمان و طبق سیر تکاملی خالق ثانی، سبب شد که این خالق ثانی یا کریشنا پا را از گلیم خود فراتر گذاشته وبه طور کلی منکر قدرت نیروهای اولیه و خدای پیش از خودش شود و خود را به دروغ در بهاگاودگیتا، خالق اولیه معرفی می کند، که از همین نقطه فساد نیروی ثانی آغاز گشته و از اینجا به بعد شاهد ایجاد شدن ضد مسیح یا ضد خدا هستیم که خودش را به جای مسیح یا خدای واقعی جا زده است و این روند در تمام ادیان ادامه پیدا کرده است و هر بار تکبر و خودبینی خالق ثانی افزایش یافته است.
از القاب باستانی کریشنا یا خالق ثانی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
موروگان، میترا، الله، یهوه، میکائیل، مسیح، حوروس، پادشاه زمان، پادشاه جهان، ولّی-عصر، نجات دهنده، صاحب زمان، مهدی، سوشیانت ، سنت کومارا، ملک طاووس و ...
که همه اینها نشان دهنده تفکر واحدی است که در پشت این اسامی و ادیان و فلسفه های آنها وجود دارد که تحت لوای مذهب و اسامی متفاوت اما با حفظ یک عنوان و یک حقیقت مستتر در هزاره های متمادی به فعالیت خود جهت گمراه کردن انسانها و بازداشتن آنها از دستیابی به آگاهی و رهایی از اسارت بردگی این جهان مشغول بوده است.
این تفکر واحد را مدیون افرادی به نام "مگوس" یا "مگی" هستیم که رد پای آنها از ابتدای جهان به جایی باز نمی گردد مگر سرزمین پارس یا ایران، سرزمین مغان و جادوگران و خالقان اولیه ادیان تک خدایی و آغاز کنندگان نظریه جدایی نور از ظلمت، بنیانگزاران علم و فریب به طور همزمان در تمامی جهان که هرمس نیز یکی از ایشان و شاید هم بزرگترین ایشان است.
Vesica Pisces
وسیکا پایسس
همانطور که در این شکل میبینید شکل هذلولی که در فاصله بین نیوتو تا نیوترو تشکیل می شود، "وسیکا پایسیس" نام دارد که شکل تخم مرغی دارد. از دیگر اسامی آن می توان به "چشم جهان بین"، "چشم سوم"، "ماهی"و "یونی" اشاره کرد. همه این سمبلها و نشانه ها مترادف با "آفرینش" و "خالق" است.
وقتی به کهکشانها و منظومه ها و ساختار اتمها نگاه می کنیم، الگوی مشابهی را در تمام آنها می بینیم. به تصاویر زیر دقت کنید:
چنانچه خواهید دید این شکل مبنای تمام جهان است و گویا همه چیز در کائنات از الگوی وسیکا پایسس تبعیت می کند.
این شکل در حقیقت از اتصال نیروهای هترو و هومو و همزمان با به وجود آمدن خالق ثانوی (نوترو) تشکیل می شود و به عبارت دقیقتر مسیری را روشن می سازد که در فاصله بین خالق اول و ثانی وجود دارد. با گذر از این مسیر به سوی بالا، انسان می تواند به خالق اول یا وحدت و یگانگی دست یابد:
وسیکا پایسس بدون آنکه جلب توجه کند در تمام اماکن مذهبی جهان حضور دارد و در واقع رمزی است که عرفان و کیمیا در مورد بنیاد آفرینش و خالق واقعی به ادیان وام داده است. هزاران سال است که معماران و نقاشان جهان از هر دین و فرقه با وسیکا پایسس سر و کار دارند اما اکثرا معنا و سرّ اعظم پنهان در آن را نمی دانند. زیرا این جزو اسراری است که در مسیر سلوک باید از آن باخبر شد و از علوم خاص است. برای نمونه به این تصاویر نگاه کنید تا در ادامه به بیان راز و معنی این نماد و دلیل حضور آن در همه ادیان و فرهنگها بپردازیم:
در مسیحیت:
یهودیت:
اسلام:
بودایی:
هندو:
شباهت وسیکا پایسس در تمام این تصاویر با شکل کائنات و کهکشانها اصلا تصادفی نیست بلکه بر اساس یک علم عظیم و بسیار دقیق محاسبه و شناخته شده و سپس به عنوان سمبل خلقت و کائنات و برای اشاره به مبدأ خلقت از آن استفاده شده است.
طبیعتاً برای رسیدن به این اشکال، و فهمیدن شکل واقعی کائنات، از دوران باستان، راهی وجود داشته. زیرا حقیقت این است که حتی با علم و تکنولوژی امروز هم ما هرگز قادر نیستیم از یک منظومه یا کهکشان خارج شویم و آنقدر فاصله بگیریم که بتوانیم شکل واقعی و کلی یک کهکشان را ببینیم و ترسیم کنیم. پس این همه شکلهای متعدد اعم از کامپیوتری و نقاشی که حتی قبل از تلسکوپهای مدرن امروزی ترسیم شده اند، برگرفته از چه شکلی می باشد و بر اساس چه علمی به آن رسیده اند؟ ستاره شناسی ما حتی امروزه نیز قادر به چنین کاری نیست و قریب به اکثر تصاویری که از کائنات به ما نشان داده می شود بر پایه فقط علم ستاره شناسی نیست زیرا این علم قادر نیست ما را به مرزهای کائنات ببرد. تصاویر دست و پا شکسته ای که از تلسکوپهای غول آسا به صورت نصفه و نیمه به دست می آید و سپس با حدس و گمان و تخیل نقاشان بازسازی می شود، هیچ کدام پاسخی به این سوال نمی دهد.
حتی اگر این را هم قبول کنیم، تصاویر و توصیفات مردم باستان که در سنگ نگاره ها و متون باستانی حفظ شده، از شکل کائنات و سیارات و ستارگان و ساختارهای اتمی را چطور توضیح دهیم؟
شکل "وسیکا پایسس" یا چشم جهان بین که در تمام آثار باستانی ،نوشته های کیمیاگری و هندسه مقدس به آن به عنوان شکل خدا و آغاز آفرینش و شکل جهان، اشاره شده است و دقیقا مانند شکل کهکشانها و منظومه های موجود در کائنات است را به هیچ وجه نمی توان بر پایه تصادف گذاشت بلکه واقعیت این است که علم امروز و آنچه که بشر امروزه دارد را تماماً مدیون علم باستانی کیمیاگری و اساتید باستان است و آنچه تا کنون از آن استخراج کرده ایم فقط نوک سوزنی از کل حقیقت است اما البته خود دانشمندان امروزی هم تصور می کنند این دانش فقط به دست آنها کشف شده زیرا نه از تاریخ عرفان اطلاع دارند و نه از تاریخ جهان. اما تعداد معدودی هم از این واقعیت باخبرند.
آثار وسیکا پایسس را در همه جای جهان می توانید مشاهده کنید و آن اولین اصل از لوح زمرّد هرمس یونانی یا تحوت مصری است که می گوید :"همان که در بالاست، در پایین هم هست".
این اصل را با توجه به نیروهای بنیادین که قبلا توضیح دادیم نگاه کنید:
مسیر معراج در اینجا همان وسیکا پایسس یا شکل "ماهی" است که به اهمیت ماهی در ادامه اشاره کرده ایم
این الگو در تمام ساختارهای هندسه مقدس باستان رعایت شده و تا به امروز هم در جوامع سرّی و فرقه های عرفان ادامه دارد.
هندسه مقدس
چشم جهان بین:
نماد مصری چشم حوروس
چشم جهان بین، چنانچه در فصلهای آینده هم توضیح داده خواهد شد، به عنوان "چشم حوروس"، "چشم شیطان"، "چشم سوم"، "چشم خدا" و...نامیده می شود اما هیچ کس در واقع توضیحی نداده و نمی دهد که منشأ این شکل از کجاست .
در هندسه مقدس، چشم در حد همان حد فاصل دو خالق وجود دارد. هم به صورت عمودی و هم به صورت افقی قابل ترسیم است
چشم،نام دیگری از وسیکا پایسس یا ماهی یا یونی
اگر واقع بین و بی تعصب باشیم از طریق همین نماد چشم می توانیم به کلید اسرار بزرگ دست پیدا کنیم. وجود و حضور این نماد چه به صورت چشم آن را تعبیر کنیم و چه به صورت ماهی، در هر حال مدرکی بر تأیید ساختار جهان با توجه به نیروهای بنیادین خلقت و در نتیجه کلیدی است که اسرار آفرینش و اسرار خالق را افشا می کند.
مفهوم باطنی چشم، همان تصویر ماهی، یُونی و پر طاووس است که در آن نهفته و مستتر است.
به عبارت دیگر چشم تنها نمادی از نیروی خالق کائنات حتی قبل از خلقت است. چشم آن چیزی را به ما نشان می دهد که قبل از آفرینش این جهانها وجود داشته است و آن همان "نوتو" یا خالق اولیه است که در رأس کائنات (بالا) قرار دارد و تصویر خود (خالق ثانی) را به جهان ما (پایین) منعکس ساخته است. تنها با ردیابی مسیر چشم و نگاه کردن از درون آن چشم است که انسان می تواند به مبدأ خود و نیروی نوتو بازگردد. برای یافتن مسیر چشم ابتدا باید رأس پایین کائنات یعنی "خالق ثانوی" را بیابیم و با بازگشتن از همان مسیری که او به جهان پایین آمده، به جهان بالا دست یابیم که این فرایند را سلوک می گوییم و "باب" یا دروازه آن از طریق علم کیمیا یا عرفان به ما نشان داده می شود.
از این رو وسیکا پایسس همه جا حضور دارد تا آن مسیر فراموش شده و راه اصلی رسیدن به رستگاری را به ما یادآوری کند. این همان مسیری است که مسیح از آن پایین آمده و کریشنا نیز پایین آمده بنابراین تنها با بازگشت از این مسیر می توان به جای اول و نزد خالق اول بازگشت. کسی می تواند از این مسیر بالا برود یا به معراج برود که قبلا آن را یافته و شناخته باشد. در غیر اینصورت خبری از صعود و معراج، پس از مرگ نخواهد بود.
یونی:
"یونی" نام آلت تناسلی زن به زبان سنسکریت و نمادی از آفرینش و زایش است که در واقع به همان شکل وسیکا پایسس می باشد. همچنین رحم زن نیز به شکل وسیکا پایسس بوده و محل رشد و نمو وباب خلقت در عالم پایین محسوب می شود. از این رو زن را با خالق یکی دانسته اند و اولین شکل خداپرستی در جهان پرستش الهه و نیروی زایش مونث بوده است که به مرور زمان و به دلیل تنزل روح انسانها توسط فساد ادیان تک خدایی، این پرستش متوقف گشت.
یونی- رحم و آلت تناسلی زن
رحم
شکل مونث زایش در طبیعت با الگوی وسیکا پایسس
یونی در معبد هندوان به صورت سنگی تراشیده و به عنوان نماد انرژی مونث و خالق کائنات پرستش می گردد و به شکل وسیکا پایسس می باشد.
وسیکا پایسس (یونی) در شمایل حجرالاسود- طرحی یکتاست که مفهوم آفرینش را در خود حمل می کند.
یونی، باب یا دروازه ای است به سوی جهان پایین و عالمی که ما در آن ساکن هستیم (منظور کل کائنات ماست) و این دروازه در بدن زن در آفرینش منعکس گشته است. از درون این دروازه است که همه نوع بشر و موجودات عالم پا به عرصه وجود می گذارند و اگر زن نباشد و یونی نباشد، حیات به پایان خواهد رسید و روحی وارد کائنات نخواهد گشت. از این رو در علم عرفان، اولین پله برای صعود، شناخت انرژی مونث و عنصر مونث در نهاد آدمی است که در مرد و زن به طور یکسان وجود دارد با این تفاوت که در زنان به صورت جسمی نیز عیان است اما در همه نوع بشر انرژی مونث به شکل خوابیده در استخوان دنبالچه یا چاکرای ریشه قرار گرفته و اولین قدم در راه رسیدن به خالق، بیدار کردن انرژی مونث و شناخت قدرتهای آن است که در سنسکریت به آن "کندالینی" یا "مار خوابیده" می گویند. تا زمانی که این انرژی مونث رشد نکند و تقویت نگردد انسان قادر نخواهد بود از قدرتهای آن برای رسیدن به رستگاری و روشن بینی استفاده کند. اگر به خاطر داشته باشید در قسمت اول از نیروی "هومو" در خلقت و انرژی مونث صحبت کردیم و گفتیم که انرژی مونث رو به عقب بازمیگردد یعنی رو به آغاز آفرینش حرکت می کند و جهت حرکت نیروی مونث در کائنات و در بدن انسان رو به بالا و به سوی خالق است در حالیکه جهت حرکت نیروی مذکر به سمت پایین، دوری و جدایی از خالق است.
بنابراین کاملا واضح است که برای طی کردن این مسیر که در شکل زیر با فلش مشخص شده باید نیروی مونث درون انسان رشد کرده و تقویت شود. نیرو با جنسیت فرق دارد و به این معنی نیست که فقط زنان می توانند از این قدرت بهره مند شوند بلکه نیروی مونث در مردان نیز به همان میزان وجود دارد و مرد و زن هیچ تفاوتی با هم ندارند. اما کلید اول در این راه شناخت کندالینی، نیروی مونث در نهاد انسان و بیدار ساختن آن است.
پس از بیداری انرژی کندالینی یا "هومو" ، برای بازگشت به جایگاه اولیه (نوتو) باید بتوان دو انرژی هترو و هومو را به تعادل و توازن رسانید که این مکانیسم را مفصلاً در فصل بعد توضیح می دهیم.
ماهی:
ماهی نیز طرحی دیگر از وسیکا پایسس است
نماد انرژی مونث و زایش
ماهی نیز نام و معنی وسیکا پایسس است که یکی از قدیمی ترین نمادهای باستانی برای اشاره به این حقیقت در مورد آفرینش می باشد. این نماد به اشکال گوناگون در کتیبه های باستانی به چشم می خورد و تا به امروز نیز آن فرقه باستانی تحت نامهای متفاوت به حیات خود ادامه می دهد.
کلاه اسقف ارتدوکس یونان
لباس مذهبی کاهنان بابل باستان
سمت چپ، داگون خدای بابل باستان و سمت راست پاپ کاتولیک
گوشه چپ بالا، هرمس یا ادریس استاد اعظم عرفان و کیمیا- وسط ، کاهن داگون بابل – کشیش های کاتولیک
سمت چپ کلاه کاهن داگون (خدا-ماهی) در بابل باستان و سمت راست کلاه اسقف مسیحی
فصل سوم
خدایان برهمایی
در فصل دو توضیح دادیم که نیروهای بنیادین چه هستند و چگونه جهان را خلق و اداره می کنند. از آنجا که سه نیروی بنیادین اولیه اساس و بنیان کل هستی را رقم می زنند، آن را نظم الگوی سه رأسی می نامیم.
رأس چهارم یا به عبارت دیگر نیروی چهارمی که "نیوترو" یا خالق ثانی است، حاصل فعالیت و حرکت سه نیروی اول می باشد و به خودی خود امکان وجود ندارد. به عبارت دیگر خالق ثانی معلول و سه نیروی بنیادین علت وجود آن هستند.
از آنجا که متون سنسکریت قدیمی ترین اسناد نوشته شده بشر در خصوص خلقت جهان و خدای خالق است، این فصل را به بررسی خدایان آیین هندو (برهمایی) و تطبیق عملی آنها با الگوی سه رأسی خلقت در کائنات اختصاص می دهیم.
در آیین باستانی هندوآریایی، این نیروهای بنیادین صاحب اسامی و مشخصاتی هستند که حائز اهمیت می باشد.
صفر نیوتو (خالق صفر) = پارابرهما، (پارا ویشنو) یا (پارا شیوا)
نیوتو(خالق اول) = برهما،
هترو (نیروی مذکر) = شیوا،
هومو (نیروی مونث) = ویشنو و
نیوترو (خالق ثانی) = کریشنا
نام دارند.
طبق متون پورانی که قدمتشان حداقل به 4500 سال قبل از میلاد می رسد و برخی محققین آن را تا 9000 سال ق.م نیز تخمین زده اند، در ابتدای خلقت ، پارا برهما وجود داشت و سپس "برهما" را خلق کرد. برهما به نوبه خود دو خدا به نامهای شیوا و ویشنو را خلق نمود. شیوا دارای انرژی نابودگری و ویشنو دارای انرژی نگهدارنده و بقاء بود. برهما پس از آنکه جهان را خلق کرد برای اداره امور آن به صورت انسان یا حیوان در جلوه ها یا "آوتار" های متعدد در زمین متولد شد که این جلوه برهما در زمین به نامهای متفاوت شناخته می شود از جمله "کریشنا".
کریشنا خدایی بود که در بدن انسانی متولد شده بود و قدرتهای زیادی داشت اما در عین حال از صفات نازل انسانی هم بهره برده بود. به این ترتیب او علاقه زیادی به زن و خوراکی داشت و اهل شهوت رانی و لهو و لعب بود اما در عین حال به جنگ با دیوها و خدایان دیگر می رفت و آنها را شکست می داد. کریشنا در اینجا همان خالق ثانی است که در بدن انسان زندگی می کند.
اهمیت کریشنا از اینجا مشخص می شود که او اولین آوتار برهماست که وجود برهما را انکار کرده و خودش را برهما (خالق اول) معرفی می نماید. متون پورانی که در ادامه آورده شده از قدمتی کهن تر از بهاگاوادگیتا برخوردارند و در این متون اثری از نام کریشنا به چشم نمی خورد زیرا او هنوز متولد نشده بوده. اما در کتاب مهابهارات که بخشی از آن شامل بهاگاوادگیتا (سخنان کریشنا) می باشد، ناگهان با ظهور خدایی رو به رو می شویم که در بدن انسان زندگی می کند اما مدعی خلق کائنات و انسانها شده و تمام خدایان قبل از خود مانند برهما، ویشنو و شیوا و تمام نیمه خدایان و نیروهای طبیعت را انکار کرده و پرستش آنها را گناه کبیره می داند. او مردم را دعوت به پرستش خویش نموده و از آنها می خواهد که فقط به نام او قربانی کنند. او به کسانی که در راه وی می جنگند وعده بهشتی ابدی در آسمان را می دهد که در آن حوریان زیبا و میوه های آبدار در انتظار شهیدان هستند و به کسانی که خدایان دیگر را می پرستند وعده جهنم و شکنجه می دهد!
از همین نقطه در تاریخ است که هبوط و سقوط روحی و اخلاقی خالق ثانی آغاز، و از خالق اول فاصله می گیرد و از همین نقطه در تاریخ است که شاهد پیدایش ادیان تک خدایی و یکتاپرست می شویم. چنانچه پیش تر گفتیم، سقوط خالق ثانی از عدم تعادل دو نیروی هترو و هومو آغاز می شود که در اینجا نیروی هترو (مذکر) در وجود وی از نیروی مونث بیشتر شده است. از این رو کریشنا خشن است، وجود مردان را می ستاید و زنان را سرکوب می کند، به جنس مونث میل شدید پیدا کرده و در شهوت رانی به جایی می رسد که 114 هزار معشوقه میگیرد، شرابخواری می کند و همیشه در حال جنگ است.
این در حالی است که در ذات یک خالق نباید چنین صفاتی وجود داشته باشد و اگر چنین شود، او دیگر کامل نیست و چون کامل نباشد، لیاقت خدایی ندارد اما همچنان بر تخت خود می نشیند و جهانی که به او امانت داده شده را به کثافت می کشد. می دانیم که یکی از القاب خالق ثانی، "انسان کامل" است اما می بینیم که با تولد کریشنا و آغاز تنزل یافتن شخصیتی خدا درجهان پایین، او دیگر "کامل" نیست اما همچنان خود را کامل و برتر می نامد و تا جایی پیش می رود که وجود سه خدای پیش از خود را که خالق وی نیز می باشند انکار می کند.
پس از توضیح مختصری که دادیم ابتدا می پردازیم به بررسی آیات متون "پورانا" ، ریگ ودا، اوپانیشاد و سامهیتا تا داستان خلقت از دیدگاه فلسفه برهمایی بازگو گردد و سپس به "بهاگاوادگیتا" نگاه می کنیم تا منظور از سقوط خدا برای خواننده روشن تر شود.
لازم به ذکر است که در متون سامهیتا و پورانا که روایت خلقت بیان شده است، فلاسفه یا "ریشی" های هندو تفاوت زیادی بین سه خدای اول یعنی برهما، ویشنو و شیوا قائل نیستند و در اوپانیشادها حتی این سه را یکی دانسته اند یعنی با هم برابر و گهگاهی اسم یکی به جای دیگری قرار می گیرد. به این ترتیب در "ویشنو پورانا" که روایت ویشنو از خلقت است، در جای پارابرهما، نام "پاراویشنو" یا "ویشنو ی اول" قرار می گیرد و در متن "شیوا پورانا" این "پارا شیوا" یا "شیوای اولیه" است که در جای خالق اول قرار می گیرد و به همین ترتیب این چرخش ادامه دارد که با بررسی پاراگرافهای مربوطه این مطلب نیز واضح خواهد شد.
صفحه 670 از نسخه کامل متون پورانا اختصاص به " نارادا پورانا" یا "نرد پوران" دارد که سخنان و آموزه های "سنت کومار" می باشد آنچنانکه برای "دیورشی نارادا" بازگو شده و از این رو "نارادا پورانا" نام دارد.
فصل 2:
"شاناک" می گوید: ای سوتا، آیا می دانی سنت کومار چگونه توانست اسرار دین را برای "نارادا" آشکار کند؟ و کی و کجا این ملاقات و گفتگوی انجام گرفت؟"
"سوتا" پاسخ می دهد: " عارف بزرگ "سنت کومار"، که از توهّم و فریب آزاد بود و از تصور برهما خلق گشته بود، همواره در عبادت برهما باقی می ماند و یکبار که به سوی قلّه کوه مقدس "میرو" در حرکت بود، در میانه راه، نگاهش بر رود مقدس گنگ افتاد و خواست تا در آبهای آن غسل کند که "دیوارشی نارادا" سر رسید و به برادر بزرگترش سلام گفت و به همراه وی در رودخانه غسل کرد. پس از اتمام مراسم معمول، آنها به صحبت درباره محاسن خدای بزرگ "ویشنو" نشستند.
"دیوارشی" پرسید: ای برادر! چگونه می توان "خداوند ویشنو" را یافت؟ همان خدایی که علت این جهان و کل خلقت است؟ راه و رسم پرستش، شناخت و توبه به درگاه او چیست؟ همچنین برایم بازگو که "خداوند ویشنو" چطور بر خلقت "برهما" و سایر خدایان اثر گذاشت؟"
"سنت کومار پاسخ می دهد: " در ابتدای خلقت، "ویشنوی واجب الوجود"، برهما را از سمت راست خود، "رودرا" را از وسط خود و "ویشنو" را از سمت چپ خود خلق نمود. زیرا "خداوند ویشنو" در همه جا حاضر است و با نامهای متفاوتی مثل "لکشمی"، "اوم"، "شکتی" و " چاندی" شناخته می شود و اینها قدرتهای "خداوند ویشنو" است. بعضی از انسانها این قدرتها را در کارهای خارق العاده ای می بینند که توسط او انجام می گیرد اما دانایان قدرت او را در طبیعت می یابند".
"خدایانی که این جهان را حفظ می کنند، عبارتند از "پوروشا" و " موجود برتر" که بالاتر از این خدایان است. هیچ کسی از او بزرگتر نیست و برهما از ناف او در میان گل نیلوفری پیدا شده است."
"ای نارادا! پنج حس بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و چشایی از "نفس" سرچشمه می گیرد و "نفس" منشأ یازده حس دیگر نیز هست. این پنج حس به نوبه خود پنج عنصر جسمانی – اثیر، هوا، آتش، آب و خاک را به وجود می آورد. پس از خلقت این پنج عنصر بود که برهما موجودات زنده جهان پایین را خلق کرد و پس از آن انسان را خلق نموده و بلافاصله هفت جهان دیگر را خلق کرد که توسط هفت نگهبان پاسداری می شود. همچنین برهما کوهها، دشتها و هفت دریا را برای زندگی موجودات آفرید. سرزمین مقدس هندوستان در شمال دریای شور و در جنوب هیمالیای بزرگ واقع شده است و انسانهایی که خدایان " شیوا" و "ویشنو" را می ستایند در این سرزمین زندگی می کنند و به سبب پاکدامنی این انسانها، حتی خدایان نیز انسانهایی را که در هندوستان می زیند، می پرستند. آن مردمان نادانی که با وجود زندگی در هندوستان به دنبال رستگاری نیستند، محکومند که تا خورشید و ماه در آسمان می درخشد در جهنم زجر بکشند. کل جهان از یک پر علف که به ظاهر بی اهمیت می نماید تا خود برهما، همگی جلوه ای از " واسو دیو"(خداوند بزرگ ویشنو) است.
"کورما پورانا" نیز توضیح می دهد که چه نیروهایی خلقت را آغاز نمودند:
"آدی پوروشا نارایان" (موجود اولیه)، از روی میل و با کمک نیروی مونث خلقت که "پراکریتی" نام دارد، خود را به شکل "چهارتوربوج" (چهار بازو) متولد کرد و از ناف او خدای خالق که برهما است ایجاد گردید. آن شکل خداوند لبریز از قیقت و صداقت بود و از اندامهای بدن او تمام جهانها گسترش یافت. ماوراءالطبیعة، خداوند را با سرها، چشمها، بازوها و پاهای بیشمار دید. همان شکل بی انتهای موجود برتر که سرچشمه تمام آوتارها بود و از اجزای بدنش، خدایان، انسانها، حیوانات و پرندگان و سایر موجودات خلق گشت. در طول عصرهای مختلف 24 آوتار از آن موجود برتر از جمله "سنکدی کومار"، "واراها"، "نارادا" ، "نار-ناراین"، " کاپیلا" ، "داتا تریا"، "ریشاب دیو"، پریتو" ، " ماتسیا"، "کاچاپ" ، "دانوانتاری" ، " موهینی" ، " نارا سیمها" ، " وامانا" ، " پرشوراما" ، "ویاسا"، "شریر اما"، "بالاراما"، "کریشنا" و "بودا" ظاهر شده اند تا از انسانها پاسداری نمایند و رنج زندگی زمینی را از ایشان دور ساخته و مومنانشان را نجات بخشند".
دوگانگی لایتناهی:
آنچه تا کنون آموخته ایم چنین است که " ازدیاد نور، سرآغاز ظلمت است و اوج ظلمت، منشأ نور". این دو نیرو در امتداد یکدیگرند و پایانی بر این تسلسل فرض نشده است.
این دو نیرو همچنین نمی توانند بدون دیگری وجود داشته باشند چرا که ماهیت خلقت آنها در اصل یکی و در تکمیل دیگری است و هیچ یک مطلقاً بد و یا مطلقاً نیک نیست و ذات این هستی متشکل از ایندوست، از این رو در این جایگاه هستی، هرگز نمی توان به یکی از این دو نیرو دست یافت و دیگری را نابود ساخت. به عبارت ساده، هرگز نمی توان به نور مطلق رسید و هرگز نمی توان در تاریکی مطلق بود.
به همین ترتیب معنی این دو نیرو نیز اشتباه تعبیر شده است و به سبب تعلیمات عامدانه و جهت دار ادیان و فرق عرفان، نور را منشأ خوبی و نیکی و تاریکی را منشأ پلیدی و بدی آموزش داده اند. اما این معنی با انکار اصل ذات این جهان و خالقش ساخته شده تا حقیقت بزرگتری را پنهان نماید.
پس نور هرگز مترادف نیکی نیست و ظلمت هرگز مترادف پلیدی نیست بلکه هر دو لازم و ملزومند و ادامه وجود کائنات به هر دوی آنها وابسته است.
لطفا بفرمایید نسخه کامل کتاب اسرار مگوس را چطور میشه سفارش داد. مطالب بسیار ارزشمند هستند.
ReplyDelete